کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هابر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هابر
لغتنامه دهخدا
هابر. [ ب ِ ] (ع ص ) ضرب هابر؛ ضرب که گوشت را ببرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زدنی که گوشت را ببرد. (ناظم الاطباء). ضرب هبرو هبیر. هابر یعنی قاطع گوشت . (تاج العروس ). || نام مردی است . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
حابر
لغتنامه دهخدا
حابر. [ ب ِ ] (اِخ ) (قسم خوردن ) شخصی قنیی که شوهر یائیل قاتل سیسرا بود. و او ظاهراً از طائفه ٔ خود عزلت گزیده زندگانی بسر همی برد و صاحب جاه و رتبه بودو ذریه ٔ او را حابریان گویند. (قاموس کتاب مقدس ).
-
جستوجو در متن
-
هبر
لغتنامه دهخدا
هبر. [ هََ ب ِ ] (ع ص ) جمل هبر؛ شتر بسیارگوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتر بسیارگوشت . (اقرب الموارد). بعیر هبر وبر؛ شتر پرگوشت پشمناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || ضرب هبر؛ ضربی که پاره ای از گوشت را ببرد. هبیر. هابر. (...
-
هبیر
لغتنامه دهخدا
هبیر. [ هََ ] (ع ص ) ضرب هبیر؛ ضربی که گوشت را قطع کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). هبر. هابر: ضربة هبیر؛ قطعکننده گوشت . (لسان العرب ). متنخل گوید : کلون الملح ، ضربته هبیریتر العظم ، سقاط سراطی .(از لسان العرب ).
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبادة الغفاری . ابوعمرو می گوید: وی کسی است که در واقعه ٔ حدیبیه رسول خدا او را به عمامه ٔ خود بست و به درون چاه فرستاد، زیرا قوم بسیار تشنه بودند. (از الاصابه قسم 1 ج 1 ص 93). مقریزی گوید: وی یکی ازمسلمین صدر اول است و گفته ...
-
تعاریج
لغتنامه دهخدا
تعاریج . [ ت َ ] (ع اِ) نوعی موزائیک . (دزی ). قسمی تزیین در بنا : چنان معمور شد که چشم از تصاویر و تعاریج آن سیر نگشتی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص 439). || نواری از پارچه ٔ چین دار. (دزی ). از عبارتی که دزی نقل کرده است ، نوعی دالان پیچ در ...
-
ویژن
لغتنامه دهخدا
ویژن . [ ژَ ] (اِخ ) ابن رستم کوهی ، مکنی به ابوسهل طبری . از منجمان سده ٔ چهارم هجری و معاصر عضدالدوله ٔ دیلمی است که پس از یحیی بن ابی منصور و ابن اعلم در اسلام وی موفق به رصد کواکب گشت . وفات ابوسهل در حدود سال 405 هَ .ق . اتفاق افتاد. او راست : 1...
-
شوره
لغتنامه دهخدا
شوره . [ رَ / رِ ] (اِ) از آن باروت سازند و به عربی ملح الدباغین گویند و معرب آن شورج است . (برهان ) (آنندراج ). جسمی که در ساختن باروت بکار میرود و عبارت است از «آزتات پتاس » و این جسم را در هندوستان و مصر پس از آنکه موسم باران گذشت از سطح زمین میگی...
-
تخت جمشید
لغتنامه دهخدا
تخت جمشید. [ ت َ ت ِ ج َ ] (اِخ ) تخت جمشید آثار باقیمانده ٔ ارک و کاخ داریوش اول هخامنشی است ، که پس از گذشتن 189 سال از آغاز بنای آن ، اسکندر مقدونی ساختمان های آن را در سال 331 ق . م . سوزانده است . تخت جمشید در 56کیلومتری شمال شرقی شیراز و 6کیلوم...
-
نبل
لغتنامه دهخدا
نبل . [ ن ُ ب ِ ] (اِخ ) نوبل . آلفرد برنارد. از دانشمندان و مکتشفان بزرگ جهان و مبتکر جایزه ٔ نبل است . وی به سال 1833 م . در سوئد تولد یافت . پدرش امانوئل ، مهندس ساختمان بود. آلفرد نبل باآنکه تحصیلات کلاسی مرتبی نداشت اما به برکت هوش و پشتکار فوق ...