کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیین
لغتنامه دهخدا
نیین . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به نی . از جنس نی . رجوع به نی شود.
-
جستوجو در متن
-
مسبنتاء
لغتنامه دهخدا
مسبنتاء. [ م ُ ب َ ت َءْ ] (ع ص ) کسی که سرش دراز باشد مانند کوخ که خانه ٔ نیین است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مسبنتی .
-
نفطاندازی
لغتنامه دهخدا
نفطاندازی . [ ن َ اَ ] (حامص مرکب ) عمل نفطانداز. رجوع به نفت اندازی شود : هندویی نفطاندازی همی آموخت . حکیمی گفت : تو را که خانه نیین است ، بازی نه این است . (گلستان ج یوسفی ص 159).
-
کلکین
لغتنامه دهخدا
کلکین . [ ک ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کِلک . ساخته از نای . نیی . نیین . (فرهنگ فارسی معین ). از کلک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و کمان وی بدان روزگار چوبین بود بی استخوان ، یک پاره ، چون درونه ٔ حلاجان و تیر وی کلکین با سه پر و پیکان بی استخوان . (...
-
بنگله
لغتنامه دهخدا
بنگله . [ ب َ گ َ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به بنگاله . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء) : ای نیزه ٔ تو گوی و دل دشمن انگله خصم تو روبهی است حسام تو بنگله . قطران .|| زبان مردم بنگاله . بنگالی . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) خانه ٔنیین . || خانه ٔ ییلاق...
-
کوخ
لغتنامه دهخدا
کوخ . [ کو / ک ُ ] (اِ) خانه ای باشد که آن را از چوب و نی و علف سازند. (برهان ). خانه ٔ خرپشته که از چوب و علف و نی سازند، بخلاف کاخ که خانه ٔ عالی را گویند و کوخ در قاموس نیز آمده که خانه ای که روزن نداشته باشد. ج ، اکواخ . (از آنندراج ). خانه ٔ نیی...
-
رستاق
لغتنامه دهخدا
رستاق . [ رُ ] (معرب ، اِ) رَستاق . روستا و ده و قریه . (ناظم الاطباء). روستا. ج ، رَساتیق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). روستا. (دهار). معرب روستاک . ده . دیه . روستا. (فرهنگ فارسی معین ). روستا. سواد. رُزْداق . رُسْداق . روستاق . (یادداشت مؤلف ). مع...
-
ذهبی
لغتنامه دهخدا
ذهبی . [ ذَ هََ ] (اِخ ) محمدبن احمد. مکنی به ابی عبداﷲ و ملقب بشمس الدین و مشهور بذهبی . یکی از مشاهیر مورخین است . او راست تاریخی از ظهور اسلام تا سال 740هَ . ق . بنام تاریخ اسلام در دوازده مجلد. و این اثری مقبول و در غایت اعتبار است . و هم خود او ...