کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیکوروش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیکوروش
لغتنامه دهخدا
نیکوروش . [ رَ وِ ] (ص مرکب ) آن که روش نیکو دارد. (یادداشت مؤلف ). نکورفتار. نکوکردار : تو نیکوروش باش تا بدسگال به نقص تو گفتن نیابد مجال .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
نیکوروشی
لغتنامه دهخدا
نیکوروشی . [ رَ وِ ] (حامص مرکب ) نیک رفتاری . نیکوروش بودن .
-
نکورفتار
لغتنامه دهخدا
نکورفتار. [ ن ِ رَ ] (ص مرکب ) نکوسیرت . نیکوروش . خوش رفتار. خلیق . مهربان .
-
نیک رفتار
لغتنامه دهخدا
نیک رفتار. [ رَ ] (ص مرکب ) نیکوروش . که رفتاری خوب و پسندیده دارد. خوش رفتار.
-
مجزب
لغتنامه دهخدا
مجزب . [ م ِ زَ ] (ع ص ) نیکوروش پاک سیرت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد).
-
ملوس
لغتنامه دهخدا
ملوس . [ م َ ] (ع ص ) شتر نیکوروش پیشی گیرنده به هر راه که باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
محمودسیر
لغتنامه دهخدا
محمودسیر.[ م َ ی َ ] (ص مرکب ) نیکوروش . خوب رفتار : میر محمود ملکزاده ٔ محمودسیرشاه محمود ملک فره ٔ محمودفعال .فرخی .
-
معناق
لغتنامه دهخدا
معناق . [ م ِ ] (ع ص ) اسب نیکوروش . ج ، معانیق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اسب نیکوگردن . ج ، معانیق . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
قاینی
لغتنامه دهخدا
قاینی . [ ی ِ نی ی ] (اِخ ) جنیدبن محمدبن علی امام فاضل متدین و صوفی لطیف ظریف نیکوروش و بسیار پرهیزکار بود. وی در اصفهان از ابومنصور محمدبن احمدبن علی بن سکرویه و گروهی دیگر روایت شنید. (الانساب سمعانی ).
-
معانیق
لغتنامه دهخدا
معانیق . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مِعناق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معناق به معنی اسب نیکوروش . (آنندراج ). و رجوع به معناق شود.
-
خادم
لغتنامه دهخدا
خادم . [ دِ ] (اِخ ) ابوالذّر جوهربن عبداﷲ الحبشی التاجر. مردی نیکوروش و آزادشده ٔ تاج الحضرةبن عمید خراسانی بود. او از ابومظفر موسی بن انصاری حدیث استماع کرد. سمعانی گوید من از او (یعنی از ابوالذّر)قسمتی از کتاب انتقاء سید حسن علوی را استماع کردم .و...
-
شمس الدین
لغتنامه دهخدا
شمس الدین . [ ش َ سُدْ دی ] (اِخ ) میرشمس الدین شاه جهان آبادی . از گویندگان قرن دوازدهم هجری و فاضلی فقیرمنش و شاعری نیکوروش بود و خود را از بنی عباس می دانست . آخر به لباس فقر ملبس گشت . بیت زیر از اوست :ناله ٔ مرغ قفس می برد از کار مراکه از این پی...
-
تشقیق
لغتنامه دهخدا
تشقیق . [ ت َ ] (ع مص ) نیک بشکافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شکافتن هیزم را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هیزم و جز آن شکافتن . (آنندراج ). || سخن را به نیکوروش بیرون آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخن را نیکو بیرو...
-
بیغوی سلجوقی
لغتنامه دهخدا
بیغوی سلجوقی . [ ب َ غو ی ِ س َ ] (اِخ ) حسام الدین بختیاربن زنگی سلجوقی . امیری بزرگ منش و ملکی نیکوروش بود. مدتها ایالت مرغینان و کاشان را مینمود. صاحب لباب الالباب حالات وی را نگاشته و صاحب عرفات نوشته ٔ او را حجت داشته و از قراری که نوشته اند صاح...