کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیکوخدمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیکوخدمت
لغتنامه دهخدا
نیکوخدمت . [ خ ِ م َ ] (ص مرکب ) خوش فرمان . مطیع و خدمتگزار: عقربه ؛ کنیزک نیکوخدمت دانشمند. (از منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
عقربة
لغتنامه دهخدا
عقربة. [ ع َ رَ ب َ ] (ع اِ) مؤنث عقرب . (منتهی الارب ). ماده عقرب . (از اقرب الموارد). رجوع به عقرب شود. || کنیزک نیکوخدمت دانشمند. (منتهی الارب ). کنیز بسیار خدمت کننده و عاقل . (از اقرب الموارد). || آهنی است مانند کلاب که در زین آویزند. (منتهی ال...
-
حافد
لغتنامه دهخدا
حافد. [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حفد و حفود و حفدان . || نواسه ٔ پسرینه . (مهذب الاسماء). نژاد پسرینه . نواده . نبیره . فرزندزاده . (غیاث از کنز). دخترزاده . || داماد. (غیاث ) (کنزاللغات ). || پدرزن . || برادرزن . || یار. یاریگر. دوست . (غیاث ) ...
-
هبهبی
لغتنامه دهخدا
هبهبی . [ هََ هََ بی ی ] (ع ص ) مرد نیکو سرودگوی مر شتران را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آن کس که برای شتران هنگام راه رفتن آواز نیکو خواند تا بشتاب و نشاط روند. || نیکوخدمت مطلقاً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (ل...