کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیکوبیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیکوبیان
لغتنامه دهخدا
نیکوبیان . [ ب َ ] (ص مرکب ) خوش بیان . فصیح . که بیانی دلنشین دارد : از بر ایوان ماه بارگهی خوب بودساکن آن خواجه ٔ فاضل نیکوبیان .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
نیک بیان
لغتنامه دهخدا
نیک بیان . [ ب َ ] (ص مرکب ) خوش سخن . نیکوبیان .
-
نیکوکلام
لغتنامه دهخدا
نیکوکلام . [ ک َ ] (ص مرکب ) نیکوسخن . نیکوبیان . خوش گفتار.
-
نیکوگفتار
لغتنامه دهخدا
نیکوگفتار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) نکوگوی . نیکوبیان . خوش گفتار.
-
مظهر گجراتی
لغتنامه دهخدا
مظهر گجراتی . [ م َ هََ رِ گ ُ ] (اِخ ) از سخن گویان شیرین زبان و فاضلان نیکوبیان و اصلش از ایران است هشت هزار بیت در دیوانش جمع آمده و این اشعار از اوست :اگر بهار بدیع است و گر بهشت بکاربهار من رخ تست و بهشت من دیدارمرا چو بوی تو یابم بهار نبود دوست...
-
ناصرالملک
لغتنامه دهخدا
ناصرالملک . [ ص ِ رُل ْ م ُ ] (اِخ ) ابوالقاسم خان بن احمدخان بن محمودخان فرمانفرما متولد به سال 1282 هَ . ق .، از تربیت یافتگان دوره ٔ میرزا تقی خان امیرکبیر و از تحصیل کردگان دانشگاه اکسفرد انگلستان و از رجال دوره ٔ ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه وم...
-
مبرد
لغتنامه دهخدا
مبرد. [ م ُ ب َرْ رَ ] (اِخ ) محمدبن یزیدبن عبدالاکبرالازدی بصری مشهور به مبرد. مکنی به ابوالعباس .وی نحو را از حرمی و مازنی و غیر آن دو فرا گرفت ، وبرخی او را بصری و یمنی گفته اند. مولد او بسال 207 یا 210 بود و در 77سالگی بسال 285 در بغداد درگذشت ود...
-
بارگه
لغتنامه دهخدا
بارگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف بارگاه باشد بمعنی دربار. قصرشاهان . بارگاه . (ناظم الاطباء) (دِمزن ) : من آن بارگه را یکی بنده ام دل از مهتری پاک برکنده ام . فردوسی .هر آنکس که باشد ازایرانیان ببندد بدین بارگه بر میان . فردوسی .به آواز از آن بارگه...
-
ستوده
لغتنامه دهخدا
ستوده . [ س ُ / س ِ دَ / دِ ] (ن مف ) مدح کرده شده یعنی کسی که او را مدح کنند و نیکویی او را بگویند. (برهان ) (آنندراج ). صفت کرده شده . به نیکویی ذکر شده . (شرفنامه ). محمود. ممدوح . (دهار). مدح کرده شده . (غیاث ) (رشیدی ). نیک . نیکو : ستوده تر آنک...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) سبکی ابونصر عبدالوهاب بن علی بن عبدالکافی : قاضی القضاة و مورخ و محقق بوده وی درسال 727 هَ . ق . در قاهره متولد شد و باپدرش بدمشق رفت و تا پایان عمر یعنی سال 771 هَ . ق . در آن شهر سکونت داشت . نسبت وی به «سبک » از اعما...
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) احمدبن سهل بلخی . یاقوت گوید: او در همه ٔ دانشهای نو و کهن فاضل ودر تصانیف خویش براه فلاسفه میرفت لکن به اهل ادب ماننده تر است . ابوحیان توحیدی گوید: در همه ٔ متقدمین ومتأخرین سه تن بیش نیافتم که اگر ثقلین بر تقریظ ومدح و نش...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن البهلول بن حسان بن سنان ابوجعفر التنوخی ، انباری الاصل . او بیست سال متولی قضاء مدینةالمنصور بود و یازده شب از ربیعالاَّخر رفته سال 318 هَ . ق . بهشتادوهشت سالگی درگذشت . مولد او انبار بسنه ٔ 231 هَ . ق . بود. ابو...
-
ابوحنیفه
لغتنامه دهخدا
ابوحنیفه . [ اَ ح َ ف َ ] (اِخ ) نعمان بن ثابت بن زوطی بن ماه یا نعمان بن ثابت بن نعمان بن مرزبان یا طاوس بن هرمز، امام فقیه کوفی مولی تیم اﷲبن ثعلبه . ابن الندیم گوید: نام ابوحنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی است ، وی بکوفه خزاز بود و زوطی از موالی تیم اﷲ...