کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیکوئی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیکوئی
لغتنامه دهخدا
نیکوئی . (حامص ) نیکویی . در همه ٔ معانی رجوع به نیکویی شود.
-
جستوجو در متن
-
منة
لغتنامه دهخدا
منة. [ م ِن ْ ن َ ] (ع مص ) نعمت دادن و بیان نمودن نیکوئی خود را بر کسی و منت نهادن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). منت برنهادن . (تاج المصادر بیهقی ). سپاس نهادن . (دهار). || (اِ) احسان و نیکوئی . آنچه کرده شود از نیکوئی در حق کسی . (منتهی الارب...
-
نیکوی
لغتنامه دهخدا
نیکوی . [ ک ُ وی ] (حامص ) نیکویی . نیکوئی . نکویی . در همه ٔ معانی و نیز شواهد رجوع به نیکویی شود.
-
مهل
لغتنامه دهخدا
مهل . [ م َ هََ ] (ع مص ) پیش آمدن در خیر و نیکوئی . (منتهی الارب ).
-
ثوابکاری
لغتنامه دهخدا
ثوابکاری . [ ث َ ] (ع اِ) نیکوئی و عمل در خور پاداش نیک .
-
عرطویل
لغتنامه دهخدا
عرطویل . [ ع َ طَ ] (ع ص ) نیکوجوانی خوش قد. (منتهی الارب ). نیکوئی جوانی و نیکوئی قد. (ناظم الاطباء). نیکو در جوانی و در قد. (ازاقرب الموارد). نیکوجوانی و نیکوقد. (شرح قاموس ).
-
نعمت پرست
لغتنامه دهخدا
نعمت پرست . [ ن ِ م َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه قدر نعمت و نیکوئی کسی را می داند. (ناظم الاطباء).
-
صلاح
لغتنامه دهخدا
صلاح . [ ص ِ ] (ع مص ) هم دیگر آشتی کردن . (منتهی الارب ). آشتی و مصالحه . (غیاث اللغات ). || نیکوئی کردن . (منتهی الارب ).
-
مسکة
لغتنامه دهخدا
مسکة. [ م ُ س ُ ک َ ] (ع اِمص ) زُفتی . (منتهی الارب ).بخل . || خیر و نیکوئی . (اقرب الموارد).
-
پس شاشیدن
لغتنامه دهخدا
پس شاشیدن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، تنزل کردن . عقب رفتن . بد شدن پس از نیکوئی : مثل شتر پس میشاشد. روز بروز پس میشاشد.
-
نیکوکنش
لغتنامه دهخدا
نیکوکنش . [ ک ُ ن ِ ] (ص مرکب ) محسن . نیکوئی کننده . (فرهنگ فارسی معین ). نکوکار. نیکوکردار : جهاندار باداد نیکوکنش فشاننده ٔ گنج بی سرزنش .فردوسی .
-
قاشی
لغتنامه دهخدا
قاشی . (اِخ ) احمدبن علی ادیب . مردی دانشمند بود که در ادبیات و تاریخ دست داشت . تألیفات نیکوئی دارد. از وی ابونصر طاهربن مهدی طبری روایت دارد. (الانساب سمعانی ).
-
محسن
لغتنامه دهخدا
محسن . [ م ُ ح َس ْ س ِ ] (ع ص ) آراینده . || نیکوئی کننده . (از منتهی الارب ). کسی که به لیاقت کاری میکند. (ناظم الاطباء).
-
متبار
لغتنامه دهخدا
متبار. [ م ُ ت َ بارر ] (ع ص ) نکوئی کننده با همدیگر. (آنندراج ). با هم نیکوئی و احسان کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبار شود.