کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیکبختی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
نیک بختی
لغتنامه دهخدا
نیک بختی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) سعادت . توفیق . فلاح . خوشبختی : خوبان همه سپاهند اوشان خدایگان است مر نیک بختی ام را بر روی او نشان است . رودکی .که تو نیک بختی ز یزدان شناس مدار از تن خویش هرگز سپاس . فردوسی .نیک بختی هرکه را باشد همه زآن سر بود. فر...
-
جستوجو در متن
-
برکر
لغتنامه دهخدا
برکر. [ ب َ ک َ ] (اِ) نیکبختی . (ناظم الاطباء). در کتب دیگر دیده نشد.
-
تیخه
لغتنامه دهخدا
تیخه . [ خ ِ ] (اِخ ) الهه ٔ نیکبختی درنزد یونانیان . رجوع به کتاب یشتها ج 2 ص 314 شود.
-
سفیدبختی
لغتنامه دهخدا
سفیدبختی . [ س َ / س ِ ب َ ] (حامص مرکب ) سپیدبختی . خوشبختی . خوش اقبالی . نیکبختی ؛ مقابل سیاه بختی ، بدبختی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کامیابی
لغتنامه دهخدا
کامیابی . [ کام ْ ] (حامص مرکب ) نیکبختی واقبال . تمتع و برخورداری . (ناظم الاطباء). کامرانی . نجاح . ظفر. فوز. پیروزی . فیروزی . توفیق : کام تو موقوف زاری دل است بی تضرع کامیابی مشکل است .مولوی .
-
سپیدرویی
لغتنامه دهخدا
سپیدرویی . [ س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) سعادت و نیکبختی : سپیدرویی ملک از سیاه رایت اوست سیاه رایت او پشت صدهزار عنان . فرخی .رجوع به سپیدرو و سپیدروی شود.
-
دولتیاری
لغتنامه دهخدا
دولتیاری . [ دَ / دُو ل َت ْ ] (حامص مرکب ) صفت دولتیار. سعادت و خوشبختی . بختیاری و سعادتمندی .نیکبختی و بهروزی . (از یادداشت مؤلف ) : که دولتیاری آن نبود که از گل بوستان سازی که دولتیاری آن باشد که در دل بوستان بینی .سنایی .و رجوع به دولتیار شود.
-
بالیمن و السعادة
لغتنامه دهخدا
بالیمن و السعادة.[ بِل ْ ی ُ ن ِ وَس ْ س َ دَ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + یمن + و + ال + سعادة) به میمونی و فرخی . به فرخندگی و نیکبختی . و رجوع به یمن و رجوع به سعادت شود.
-
دام اقباله
لغتنامه دهخدا
دام اقباله . [ م َ اِ ل ُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) بردوام بادش روی کردن دولت . پیوسته باد دولت و طالع و نیکبختی او.- دام اقباله العالی ؛ پیوسته بادش روی بدو نهادن دولت عالی .
-
دوردور
لغتنامه دهخدا
دوردور. [ دَ / دُو دَ / دُو ] (اِ) بختیاری و بهره مندی و فیروزمندی و نیکبختی و کامیابی . (ناظم الاطباء). || گردش و چرخش : حکم تو به رقص رقص خورشیدانگیخته سایه های جانورصنع تو به دوردور گردون آمیخته رنگهای دلبر.ناصرخسرو.
-
مقبلی
لغتنامه دهخدا
مقبلی . [ م ُ ب ِ ] (حامص ) نیکبختی . خوشبختی . خوش اقبالی . سعادتمندی : آن را که طوق مقبلی اندر ازل خدای روزی نکرد چون نکشد غل مدبری . سعدی .گو شرف قبول تو یافته ام ز مقبلی ورچه که دور بوده ام از در تو ز مدبری . ابن یمین .و رجوع به مقبل شود.
-
بداختری
لغتنامه دهخدا
بداختری . [ ب َ اَ ت َ ] (حامص مرکب ) نحوست . نَحْس . مَنْحَس . شقاوت . مقابل نیک اختری . (یادداشت مؤلف ). بدبختی . بدطالعی : همچو چنبر باد خفته همچو نیلوفر کبودقد و خد حاسدت از رنج و از بداختری . سوزنی .پیش از من و تو بر رخ جانها کشیده اندطغرای نیک...
-
دوزرده
لغتنامه دهخدا
دوزرده . [ دُ زَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) تخم دوزرده . تخم مرغ که همراه سفیده ٔ آن دو زرده باشد. بیضه ٔمرغ که دو زرده دارد. بیضه ای که دارای دو تا زرده باشد. (از یادداشت مؤلف ). بیضه که در درون ، دو زرده دارد و مرغ چون چنین بیضه آرد خداوندش آن را به فال ...
-
مردانه رو
لغتنامه دهخدا
مردانه رو. [ م َ ن َ / ن ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) که گامهای مردانه بردارد. که بلند و کشیده قدم بردارد. چابک و نیرومند در رفتن : چو مردانه رو باشی و تیزپای به شکرانه با کندپایان به پای . سعدی . || که چون مردان راه حق سلوک کند : یکی سیرت نیکمردان شنواگر...