کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیکان
لغتنامه دهخدا
نیکان . (اِخ ) دهی است از دهستان رویدر بخش بستک شهرستان لار. در 132هزارگزی شمال شرقی بستک و در دامنه ٔ جنوبی کوه کردسیاه و در منطقه ٔ گرمسیری واقع است و 127 سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران...
-
جستوجو در متن
-
عیمة
لغتنامه دهخدا
عیمة. [ م َ ] (ع ص ) شتران برگزیده . (منتهی الارب ). نیکان از مال . (از اقرب الموارد).
-
احاسن
لغتنامه دهخدا
احاسن . [ اَ س ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَحسن .- احاسن قوم ؛ خوبان آن . نیکان آن .
-
اخایر
لغتنامه دهخدا
اخایر. [ اَ ی ِ ] (ع ص ، اِ)ج ِ اخیار. جج ِ خیر. برگزیدگان . پسندیدگان . نیکان .
-
نرسا
لغتنامه دهخدا
نرسا. [ ن َ ] (اِخ ) در اساطیر زروانیه ، نام یکی از خدایان است . تئودور بارکونائی آرد: «وقتی که اوهرمزد به نیکان زن داد زنان گریختند و نزد شیطان [ اهریمن ] شدند. چون اوهرمزد نیکان را آرامش و سعادت بخشید، شیطان نیز زنان را سعادتمند گردانید. شیطان به ز...
-
شرار
لغتنامه دهخدا
شرار. [ ش ِ / ش َ ] (از ع ، اِ) مخفف اشرار. || ج ِ شریر بر خلاف قیاس : سحر و ضد سحر را بی اختیارزین دو آموزند نیکان و شرار.مولوی .
-
گردکان بر گنبد بودن
لغتنامه دهخدا
گردکان بر گنبد بودن . [ گ ِ دِ ب َ گُم ْ ب َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ناپایداری و بی ثباتی است . (آنندراج ) : پرتو نیکان نگیرد آنکه بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است .سعدی .
-
ولی
لغتنامه دهخدا
ولی .[ وَ لی ی ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . دوست ویار نیکان . (مهذب الاسماء) : اﷲ ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور. (قرآن 257/2).
-
حجرمدری
لغتنامه دهخدا
حجرمدری . [ ](اِخ ) تقی بن مخلد در کتاب الصحابة حدیثی از وی آورده است . و این وهم است و او تابعی میباشد و ازعلی و زید و ثابت و جز ایشان روایت دارد. عجلی گوید: او از نیکان تابعان باشد. (الاصابة ج ص 77 قسم 4).
-
عبرت پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
عبرت پذیرفتن . [ ع ِ رَ پ َ رُت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پند گرفتن و نصیحت گوش کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). عبرت گرفتن : گه از لوح ِ ناخوانده عبرت پذیرگه از صُحْف ِ پیشینگان درس گیر. نظامی .مگر کز خوی ِ نیکان پند گیرندوز انجام ِ بَدان عبرت پذیرند.س...
-
روز امید و بیم
لغتنامه دهخدا
روز امید و بیم . [ زِ اُ / اُم ْ می دُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز محشر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). کنایه از روز قیامت است . (برهان قاطع) (انجمن آرا) : شنیدم که در روز امید و بیم بدان را به نیکان ببخشد کریم .سعدی (از آنندراج ).
-
شبلی
لغتنامه دهخدا
شبلی . [ ش ِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ از نیکان بوشنج بود و در بخارا کاتب افتکین بود و نامه های خود را با عنوان محمدبن احمد شبلی شروع میکرد و چون وزیر افتکین گردید شبلی را حذف و فقط نام خود و پدررا باقی گذارد. (از یتیمةالدهر ثعالبی ج 4 ص 72).
-
شرمسار گشتن
لغتنامه دهخدا
شرمسار گشتن . [ ش َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) شرمسار شدن . خجل شدن . شرمنده گشتن . (یادداشت مؤلف ) : هر که اول بنگرد پایان کاراندر آخر او نگردد شرمسار. مولوی .گاه می گویم چه بودی گر نبودی روز حشرتانگشتندی بدان در روی نیکان شرمسار. سعدی .رجوع به شرمسار شد...
-
قیامتی
لغتنامه دهخدا
قیامتی . [ م َ] (ص نسبی ) منسوب به قیامت . || درخور نمودن به روز قیامت . درخور اظهار به قیامت : بد ز نیکان قیامتی نشودکَه ز بیجاده قیمتی نشود. سنایی .مرد دنیا قیامتی نبودقیمتی جز قیامتی نبود.سنایی .