کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیمور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیمور
لغتنامه دهخدا
نیمور. [ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان نیمور بخش حومه ٔ شهرستان محلات در 11هزارگزی جنوب محلات ، متصل به جاده ٔ دلیجان به محلات و در دامنه ٔ سردسیری واقع است و 1700 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ لعل بار (رود قم )، محصولش غلات ، پنبه ، کنجد، صیفی ، میو...
-
نیمور
لغتنامه دهخدا
نیمور. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپر بخش مرکزی شهرستان نوشهر. در 24هزارگزی جنوب نوشهر، درمنطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و دارای 500 تن سکنه است . آبش از چشمه ، محصولش غلات و ارزن و شغل اهالی زراعت و گله داری است . در زمستان عده ای به قشلاق...
-
نیمور
لغتنامه دهخدا
نیمور.[ ن َ / ن ِ / نی ] (اِ) خرزه . (صحاح الفرس ) (اوبهی ). قضیب . (رشیدی ). آلت تناسل . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ). ایر. (فرهنگ خطی ). ذکر. عمود. آلت رجولیت : من این نیمور خود را وقف کردم علی صبیانکم یا ایهاالناس . سوزنی (از او...
-
واژههای همآوا
-
نیم ور
لغتنامه دهخدا
نیم ور. [ وَ ] (ص مرکب ) کج . متمایل . مایل .- نیم ور شدن ؛ کج و مایل شدن به طرفی .
-
جستوجو در متن
-
اشنانکوب
لغتنامه دهخدا
اشنانکوب . [ اُ ] (اِ مرکب ) ابزاری که بدان اشنان کوبند:چه نیمور و چه اشنانکوب بقال چه نیمور و چه گندم کوب هراس .سوزنی .
-
گندم کوب
لغتنامه دهخدا
گندم کوب . [ گ َ دُ ] (اِ مرکب ) آلتی است که با آن گندم را می کوبند : چه نیمور و چه اشنان کوب بقال چه نیمور و چه گندم کوب هرّاس .سوزنی .
-
بشتاسف
لغتنامه دهخدا
بشتاسف . [ ب ُ ] (اِخ ) (آتش ...) و اما آتش بشتاسف چنین گویند که آن آتش آتشی است که به نیمور بناحیت انار بوده است . (تاریخ قم ص 90). و آتشکده ٔ آن و آتش در آن «نیمور» بشتاسف ملک نصب کرده است . (تاریخ قم ص 74).
-
کوهپرات
لغتنامه دهخدا
کوهپرات . [ پ َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای کجور که در شهرستان نوشهر واقع است . این دهستان در قسمت شمال غربی کجور و شمال دهستان زانوس رستاق قرار دارد و از 16 آبادی تشکیل شده است . مرکز دهستان کوهپر پایین و قرای مهم دیگر آن عبارت از اویل و نیمور است و د...
-
حسین آباد
لغتنامه دهخدا
حسین آباد. [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نیمور بخش حومه ٔ شهرستان محلات واقع در 16هزارگزی خاور محلات و 5هزارگزی شمال راه شوسه ٔ دلیجان - خمین . دارای 35 تن سکنه میباشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
نخجیروان
لغتنامه دهخدا
نخجیروان . [ ن َ جیرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیمور بخش حومه ٔ شهرستان محلات ، در 15 هزارگزی مشرق محلات و 5 هزارگزی شمال جاده ٔ شوسه ٔ دلیجان به خمین ،بر ساحل رودخانه در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 600 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ لعل بار و ر...
-
جودان
لغتنامه دهخدا
جودان . [ ج َ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان نیمور بخش حومه ٔ شهرستان محلات دارای 136 تن سکنه . آب از رودخانه ٔ لعل یار. محصول غلات ، پنبه و شغل اهالی زراعت و مالداری است . مزرعه ٔ چم محسن خان و دوستان جزو این ده است . در کوه جودان غاری است مشهور بغار ج...
-
قفچه
لغتنامه دهخدا
قفچه . [ ] (اِ) این کلمه از نسخه ٔ خطی دیوان سوزنی در شعر زیر آمده : ای سنائی که به خون تو دریم (؟)تا به نیمور هجا قفجه ٔ شعرت بدریم . سوزنی .و در نسخه ٔ چاپی شاه حسینی به جای «قفجه »، «نفحه » و در پاورقی به نقل از نسخه ٔ دیگری «قضجه » آمده . مرحوم د...
-
لریجان
لغتنامه دهخدا
لریجان . [ ل َ ] (اِخ ) نام دهی جزء دهستان نیمور بخش حومه ٔ شهرستان محلات ، واقع در هشت هزارگزی جنوب خاوری محلات و دوهزارگزی راه شوسه ٔ دلیجان به محلات کناررودخانه ، معتدل دارای 510 سکنه ٔ شیعه ٔ فارسی زبان . آب آن از رودخانه ٔ لعل بارقم . محصول آن غ...