کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیل گای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیل گای
لغتنامه دهخدا
نیل گای . (اِ مرکب ) نیله گاو. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نیله گاو شود.
-
واژههای مشابه
-
گوکچه نیل
لغتنامه دهخدا
گوکچه نیل . [ چ ِ ] (اِخ ) نام مغولی رودخانه ای در آذربایجان که آن را آب اهر نیز می گفته اند. (نزهة القلوب چ لیسترانج ص 222).
-
نیل آب
لغتنامه دهخدا
نیل آب . (اِ مرکب ) آب نیل . رجوع به نیلاب شود : چو گلنارگون کسوت آفتاب کبودی گرفت از خم نیل آب .نظامی .
-
نیل آباد
لغتنامه دهخدا
نیل آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان بابکن بخش تربت جام شهرستان مشهد. در 25هزارگزی جنوب شرقی تربت جام و در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 286 تن سکنه دارد آبش ازقنات ، محصولش غلات ، پنبه ، زیره ٔ سبز و شغل اهالی زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایر...
-
نیل اندود
لغتنامه دهخدا
نیل اندود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) لاجوردی . آسمانگون . کبود. به رنگ نیل تیره . (ناظم الاطباء). به نیل اندوده .
-
نیل داغ
لغتنامه دهخدا
نیل داغ . (اِ مرکب ) سیاهی داغ . (آنندراج ). سیاهی جای داغ کرده . (ناظم الاطباء) : دردمند آن به که سوزد داغ را بالای داغ بی زمین نیل داغم لاله کاری مشکل است .سراج (از آنندراج ).
-
نیل رنگ
لغتنامه دهخدا
نیل رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) ادکن . (یادداشت مؤلف ). نیل فام . کبود نیلی : هوا شد سیاه و زمین نیل رنگ دلیران لشکر به سان پلنگ . فردوسی .بپوشید سهراب خفتان جنگ نشست از بر چرمه ٔ نیل رنگ . فردوسی .از چرخ نیل رنگ چه نالد حسود تواز سیر کلک تو شد در ناله و...
-
نیل فام
لغتنامه دهخدا
نیل فام . (ص مرکب ) نیل رنگ . کبود. به رنگ نیل : آمد هلال روزه و بنمود روی خویش مانند نعل زرین از چرخ نیل فام .سوزنی .
-
نیل فامی
لغتنامه دهخدا
نیل فامی .(حامص مرکب ) نیلگونی . کبودی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
نیل کار
لغتنامه دهخدا
نیل کار. (ص مرکب ) کسی که با نیل رنگ می کند. (ناظم الاطباء). نیلگر.
-
نیل گاو
لغتنامه دهخدا
نیل گاو. (اِ مرکب ) آهوی سپیدپای .(ناظم الاطباء). نیله گاو. نیله گو. (یادداشت مؤلف ).
-
نیل گر
لغتنامه دهخدا
نیل گر. [ گ َ] (ص مرکب ) نیل کار. کسی که با نیل رنگ می کند. (ناظم الاطباء). صباغ . رنگرز. (یادداشت مؤلف ) : نیلگر یاری وز غم بر من نیلگون کرده ای جهان یکسر.مسعودسعد.
-
نیل گری
لغتنامه دهخدا
نیل گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) رنگرزی . شغل نیل گر. عمل نیلگر. || کنایه از رویانیدن سبزه . (از فرهنگ فارسی معین ).- نیل گری کردن ؛ کنایه از سبزه رویانیدن باشد. (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ) : مدتی از نیل خم آسمان نیلگری کرد [ آدم ] به هندوستان...
-
نیل گو
لغتنامه دهخدا
نیل گو. [ گ َ / گُو ] (اِ مرکب ) نیله گاو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نیل گاو و نیله گاو شود.