کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیله گاو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیله گاو
لغتنامه دهخدا
نیله گاو. [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) پستانداری است از دسته ٔ تهی شاخان و از تیره ٔ گاوان وحشی که بیشتر در هندوستان می زید. جثه ٔ این حیوان به اندازه ٔ یک گوزن بزرگ است . شاخهایش کوتاه و رنگ موهایش خاکستری متمایل به آبی است . حیوانی است چابک و قوی که در...
-
واژههای مشابه
-
نیلة
لغتنامه دهخدا
نیلة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) عطیه . دهش . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). نوله . نائل . (متن اللغة).
-
نیله کبود
لغتنامه دهخدا
نیله کبود. [ ل َ / ل ِ ک َ ] (ص مرکب ) قسمی است از رنگ اسبان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به نیله شود.
-
چم نیله
لغتنامه دهخدا
چم نیله . [ چ َ ل َ ] (اِخ ) دهی از بخش زرین آباد شهرستان ایلام که در 24 هزارگزی جنوب خاوری پهله ، کنار راه مالرو دهلران واقع است . کوهستانی وگرمسیر است . 50 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ میمه . محصولش غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری وراه...
-
جستوجو در متن
-
نیل گاو
لغتنامه دهخدا
نیل گاو. (اِ مرکب ) آهوی سپیدپای .(ناظم الاطباء). نیله گاو. نیله گو. (یادداشت مؤلف ).
-
نیل گو
لغتنامه دهخدا
نیل گو. [ گ َ / گُو ] (اِ مرکب ) نیله گاو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نیل گاو و نیله گاو شود.
-
نیل گای
لغتنامه دهخدا
نیل گای . (اِ مرکب ) نیله گاو. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نیله گاو شود.
-
گاونیله
لغتنامه دهخدا
گاونیله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) نیله گاو. نیله گو. نوعی از اوعال .
-
روج
لغتنامه دهخدا
روج . (اِ) بر وزن و معنی روز است که بعربی نهار خوانند. (برهان قاطع). بمعنی روز است و در لغت تبری و دری جیم با زاء تبدیل می یابد، و رازی را که منسوب به شهر ری است راجی گویند. (آنندراج ) : به شهر ری به منبر بر یکی روج همی گت واعظک زین هرزه لایی که هفت ...
-
وشوم
لغتنامه دهخدا
وشوم . [ وُ ] (ع اِ) وِشام . ج ِ وَشْم .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به معنی نقش و نگار که بر اندام سوزن آژده و نیله بر آن پاشیده سازند. (منتهی الارب ). رجوع به وشم شود. || خط دستهای گاو دشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
وشم
لغتنامه دهخدا
وشم . [ وَ ] (ع اِ) نشان و علامت . (ناظم الاطباء). نقش و نگار که بر اندام سوزن آژده و نیله بر آن پاشیده ، سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). خال . ج ، وشوم ، وِشام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد)...
-
خانقاه
لغتنامه دهخدا
خانقاه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) علاقه داری درجه ٔ اول مربوط بحکومت درجه ٔ اول آقچه و متعلق بحکومت کلان شبرغان و در حوزه ٔ ولایت مزارشریف واقع است ، این علاقه در 11 هزارگزی جنوب قلعه ٔ قدیمه و شمال غربی آقچه قرار دارد و بین خط 66 درجه و 9 دقیقه و 23 ثان...