کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیستی
لغتنامه دهخدا
نیستی . (اِخ ) از شاعران قرن دهم تبریز است . او راست :چون شمع از آتش دل سوزی گرفته در من صد چاک در گریبان اشک آمده به دامن .رجوع به تحفه ٔ سامی ص 144 شود.
-
نیستی
لغتنامه دهخدا
نیستی . (اِخ ) از شاعران قرن دهم و از مردم ری است . او راست :بی لب لعلت به بزمی جام نتوانم گرفت بی تو ای آرام جان آرام نتوانم گرفت .رجوع به تحفه ٔ سامی ص 163 شود.
-
نیستی
لغتنامه دهخدا
نیستی . (حامص ) عدم . مقابل هستی به معنی وجود : ای دل مباش غافل یک دم ز عشق و مستی وآنگه برو که رستی از نیستی و هستی . حافظ. || معدومی . نابودی . فنا. ناپدیدی : هرکس قدم در حرم عالم نهاد هرآینه به زودی بی شک داغ فنا بر پیشانی او نهد و رقم نیستی بر نا...
-
جستوجو در متن
-
انتفا
لغتنامه دهخدا
انتفا. [اِ ت ِ ] (از ع ، اِمص ) نیستی و ناپدیدی . (ناظم الاطباء). نیستی . نابودی . (فرهنگ فارسی معین ). || نفی شدگی . || دورکردگی . (ناظم الاطباء).
-
هلکاء
لغتنامه دهخدا
هلکاء. [ هََ ] (ع اِ) نیستی : هلکةهلکاء؛ تأکید است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
نبودن
لغتنامه دهخدا
نبودن . [ ن َ دَ ] (مص منفی ) عدم . نیستی . وجود نداشتن . معدوم بودن . مقابل ِ بودن .
-
بایونیستی
لغتنامه دهخدا
بایونیستی . [ ] (ص مرکب ) فانی . فناپذیر. نیستی پذیرنده . (آنندراج ). (اما جای دیگر دیده نشد.).
-
ثلة
لغتنامه دهخدا
ثلة. [ ث ِل ْ ل َ ] (ع اِمص ) نیستی . هلاک . ج ، ثِلل .
-
هوارة
لغتنامه دهخدا
هوارة. [ هََ رَ ] (ع اِمص ) نیستی و هلاکی . (منتهی الارب ). هلاکت : من اطاع ربه فلا هوارة علیه . (اقرب الموارد).
-
جهان مرگ
لغتنامه دهخدا
جهان مرگ . [ ج َ ن ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دنیای نیستی . عالم مادی .
-
نابودی
لغتنامه دهخدا
نابودی . (حامص مرکب ) نیستی . عدم . معدومی . زوال . فناء. نفاد. اضمحلال . از بین رفتن . فنا شدن . معدوم شدن .
-
نبود
لغتنامه دهخدا
نبود. [ ن َ ] (مص مرخم ، اِمص ) نبودن . نابودن . عدم . نیستی . مقابل بود: بود و نبودش یکی است ؛ وجود و عدمش بی تفاوت است .
-
احکاک
لغتنامه دهخدا
احکاک . [ اَ ] (ع اِ) مردان : ما انت من احکاکه ؛ نیستی از مردان آن . (منتهی الارب ). || فرومایگان . || خلایق .
-
بخر
لغتنامه دهخدا
بخر. [ ب ِ خ َ ] (ص مرکب ) خریدار. طالب . خرنده . در تداول عامه گویند: تو بِخَرِ این خانه نیستی .