کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیروده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیروده
لغتنامه دهخدا
نیروده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) کمک دهنده . مددکار. یاری کننده . تقویت کننده : پسر بایدی پیشم اکنون به پای دلارای و نیروده و رهنمای . فردوسی .نیروده تست ناف خرچنگ عشرتگه تو دهان ضیغم .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
عشرتگه
لغتنامه دهخدا
عشرتگه . [ ع ِ رَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) عشرتگاه . محل عشرت و طرب : نیروده توست ناف خرچنگ عشرتگه تو دهان ضیغم .خاقانی .
-
ضیغم
لغتنامه دهخدا
ضیغم . [ ض َ غ َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). شیر. اسد. شیر قوی . شیر درنده . (منتخب اللغات ). شیر گزنده . (دهار). ج ، ضیاغم : کس را بجهان چون پسر تو پسری نیست آهوبچه کی باشد چون بچه ٔ ضیغم . فرخی .وز خلق یکی بسان میش است پرخیر و یکی به شرّ ضی...
-
دلارای
لغتنامه دهخدا
دلارای . [ دِ ] (نف مرکب ) دل آرای . دل آرا. دلارا. دل آراینده . آراینده ٔ دل . شادکننده ٔ دل . آنچه یا آنکه سبب شادی نشاط و سرور شخص شود : دلارای و بارای و با ناز و شرم سخن گفتنش خوب و آوای نرم . فردوسی .پسر بایدی پیشم اکنون بپای دلارای و نیروده و ر...
-
خرچنگ
لغتنامه دهخدا
خرچنگ . [ خ َ چ َ ] (اِ مرکب ) جانوریست معروف که دست و پای بزرگ و ناهموار دارد و بعربی سرطان خوانند. (از برهان قاطع). بزرگ چنگال که نام عربی او سرطان است . (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ). پیچا. چنگار. (از ناظم الاطباء). پنجپایه . (ازغیاث اللغات...
-
پای
لغتنامه دهخدا
پای . (اِ) پا باشد و بعربی رِجل خوانند. (برهان ). قدم : زکین تند گشت و برآمد ز جای ببالای جنگی درآورد پای . فردوسی .وز آن پس چنین گفت با رهنمای که اورا هم اکنون ز تن دست و پای ببرید تا او بخون کیان چو بیدست باشد نبندد میان . فردوسی .وزان چرم کآهنگران...