کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیرة
لغتنامه دهخدا
نیرة. [ رَ ] (ع اِ) جمع نار است . رجوع به نار شود. || از ادوات بافندگی است . (از متن اللغة). رجوع به نیر شود. || یوغ . (از متن اللغة). رجوع به نیر شود.
-
نیرة
لغتنامه دهخدا
نیرة. [ ن َی ْ ی ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث نیر است . (از المنجد) (از اقرب الموارد). رجوع به نَیِّر شود. || ظاهر و آشکاری که بر احدی مخفی نیست . (از متن اللغة). یک ضرب ویک زخم از تیر که بر کسی پوشیده نباشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (...
-
واژههای مشابه
-
نیره
لغتنامه دهخدا
نیره . [ رَ / رِ ] (اِ) ظروف سفالین که در آن دوغ را جهت مسکه برآوردن می زنند. (ناظم الاطباء). نهره . || چوبی که بدان مسکه برمی آورند. (ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 405 شود.
-
نیره
لغتنامه دهخدا
نیره . [ ن َی ْ ی ِ رَ ] (ع ص ) نیرة. تأنیث نیر است . رجوع به نَیِّر و نَیِّرَة شود.
-
طریقه ٔ نیره
لغتنامه دهخدا
طریقه ٔ نیره . [ طَ ق َ / ق ِ ی ِ ن َی ْ ی ِ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بودن قمر است میان درجه ٔ شرف آفتاب و شرف خود.
-
جستوجو در متن
-
پهالتان
لغتنامه دهخدا
پهالتان . (اِخ ) نام امارتی است در هندوستان از طرف شمال بوسیله ٔ نهر نیره از سنجاق پونه مجزا گردد و سنجاق ستاره جهات دیگر آن را فراگرفته است . دارای 1028 هزار گز مربع مساحت و چمن زارهای بسیار و حبوبات فراوان . اهالی از ابریشم و پنبه و با برخی منسوجات...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) (افندی ) فائد وفات 1300 هَ . ق . معلم علوم فیزیک و شیمی در مدرسه ٔ مهندسخانه خدیویه . او راست : الاقوال المرضیه فی علم بنیة الکرة الارضیه . تألیف بوبه نیره [ معرب ] . چاپ بولاق بسال 1257 هَ . ق . و تحرک السوائل فی منافیذ والا...
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) (سلطان ...) ابن محمد درویش . پدر او بزمان میرزا بایسنقر داروغه ٔهرات بود و چون در 835 هَ . ق . درگذشت میرزا بایسنقر منصب پدر بدو داد سپس حاکم هرات گشت و آنگاه که جنگ میان میرزا علاءالدوله و بایسنقر درگرفت او عزم فرار کرد و ...
-
رخشان
لغتنامه دهخدا
رخشان . [ رُ ] (نف ) رَخْشان . رخشا. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از برهان ). صفت فاعلی است از رخشیدن با معنی مبالغه در مفهوم فروزان . (از شعوری ج 2 ص 12). تابان . روشن . (از برهان ) (رشیدی ) (کشف اللغات ) (لغت محلی شوشتر) (غیاث الل...
-
پرکه مغول
لغتنامه دهخدا
پرکه مغول . [ ] (اِخ ) یکی از امراء عهد تیموریان . و او به اوایل عهد میرزا سلطان ابوسعید حصار نیره تو را تصرف کرد و مدت دو سال بواسطه ٔ حدوث اصناف فترات و ظهور انواع حادثات پرتو اندیشه ٔ هیچیک از ملوک و حکام بر تسخیر آن قلعه نتافت تا در این اوقات [ ی...
-
طریقه ٔ محترقه
لغتنامه دهخدا
طریقه ٔ محترقه . [ طَ ق َ / ق ِ ی ِ م ُ ت َ رِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نزد منجمین مدت طی کردن قمر مسافت این پانزده درجه از نوزدهم درجه ٔ میزان که محل هبوط شمس است تا سوم درجه ٔ عقرب که محل هبوط قمر است و این مدت را که تقریباً یک شبانه روز...
-
پاینده سلطان بیگم
لغتنامه دهخدا
پاینده سلطان بیگم . [ ی َ دَ س ُ ب َ گ ُ ] (اِخ ) دختر میرزاسلطان ابوسعید و عمه ٔ ابوالمظفر یادگار محمد میرزاست . در سال 873 هَ . ق . سلطان حسین میرزابایقرا پس از فتح خراسان شهربانوبیگم دختر میرزا ابوسعید را بحباله ٔ نکاح درآورد و چون میان آن دو الفت...
-
نار
لغتنامه دهخدا
نار. (ع اِ) آتش . (برهان قاطع) (دهار) (آنندراج ) (شمس اللغات ) (ناظم الاطباء). آتش . مؤنث است و گاهی مذکر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جوهری است لطیف نورانی سوزنده . (اقرب الموارد) (المنجد). آتش . آذر. ج ،انوار. نیران . نیرة. انوره...