کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیاز و فقر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شاه نیاز
لغتنامه دهخدا
شاه نیاز. (اِخ ) دهی از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. دارای 58 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
بی نیاز آمدن
لغتنامه دهخدا
بی نیاز آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) بی نیاز شدن . به بی نیازی رسیدن . استغناء. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (المصادر زوزنی ) : گر بدان چاه زنخدان تو ره بردی خضربی نیازآمدی از چشمه ٔ حیوان دیدن .سعدی .
-
بی نیاز گشتن
لغتنامه دهخدا
بی نیاز گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بی نیاز شدن . مستغنی شدن . توانگر گشتن . غیرمحتاج شدن . کنوب . (منتهی الارب ). غنی . غناء. (یادداشت مؤلف ) : هر کس که قصد کرد بدو بی نیاز گشت آری بزرگواری داند بزرگوار.فرخی .
-
جستوجو در متن
-
مقمل
لغتنامه دهخدا
مقمل . [ م ِ م َ ] (ع ص ) بی نیاز و توانگر سپس درویشی و نیازمندی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آن که بعد از فقر بی نیاز گردد. (از اقرب الموارد).
-
مفقع
لغتنامه دهخدا
مفقع. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) فقر مفقع؛ نیاز چسباننده به زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درویشی و نیازمندی بسیار که چسباننده بر زمین باشد. (ناظم الاطباء). فقر و درویشی که خوار و خاکسار سازد. (از محیط المحیط). || فقیر گرفتار رنج و مشقت و در لسان گوید و آ...
-
کانب
لغتنامه دهخدا
کانب . [ ن ِ ] (ع ص ) مرد سیرشکم . (اقرب الموارد) (متن اللغة) (منتهی الارب ). || آنکه پس از فقر بی نیاز باشد. (اقرب الموارد). || غلیظ و ستبر. (ناظم الاطباء).
-
مسکنت
لغتنامه دهخدا
مسکنت . [ م َ ک َ ن َ ] (ع اِمص ) مسکنة. مفلسی . (غیاث ). درویشی . ضعف . فقر. بی چیزی . عسارت .عیلت . بؤس . مسکینی . ذلت . فاقة. متربة. فقر. و رجوع به مسکنة شود : من به سلطنت برسیدم و او همچنان در مسکنت بماندی . (گلستان سعدی ). || بیچارگی . (مهذب ال...
-
ناچریدن
لغتنامه دهخدا
ناچریدن . [ چ َ دَ ] (مص منفی ) چرا نکردن . چیزی نخوردن . لب از خوردن بستن . بر اثر فقر یا نقاهت غذا نخوردن : گرفتار در دست آز و نیازتن از ناچریدن به رنج و گداز.فردوسی .
-
مرده ساختن
لغتنامه دهخدا
مرده ساختن . [ م ُ دَ / دِت َ ] (مص مرکب ) خود را مرده ساختن . خود را به مردگی زدن خود را مرده وانمود کردن . چون مردگان بی حس و حرکت افتادن : من نیز خویشتن را در میان ایشان انداختم و خویشتن را مرده ساختم . (تاریخ بخارا).معنی مردن ز طوطی بد نیازدر نیا...
-
عسرت
لغتنامه دهخدا
عسرت . [ ع ُ رَ ] (ع اِمص ) عسرة. دشواری . (غیاث اللغات ) (مجمل اللغة). دشواری و سختی و زحمت و اشکال . (ناظم الاطباء). دشخواری . و رجوع به عسرة شود.- باعسرت ؛ مشکل و دشوار. (ناظم الاطباء).- بی عسرت ؛ آسان و سهل . (ناظم الاطباء).|| تنگدستی و درویشی ...
-
مطعم
لغتنامه دهخدا
مطعم . [ م َ ع َ ] (ع مص ) خوردن . || (اِ) طعام ، خوراک . ج ، مطاعم . (ناظم الاطباء). آنچه که خورند. (از اقرب الموارد) : سیری آز و نیاز خلق جهان رادر کف رادش نهاده مطعم و مشرب . سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 18).صوفئی از فقر چون در غم شودعین فقرش دایه و...
-
عوز
لغتنامه دهخدا
عوز. [ ع َ وَ ] (ع مص ) نایاب گشتن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نایافت گردیدن چیزی و نایاب گشتن . (از آنندراج ). نایاب شدن و یافت نگشتن چیزی در حالی که بدان احتیاج باشد. (از اقرب الموارد). || نیازمند گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). م...
-
غناء
لغتنامه دهخدا
غناء. [ غ َ ] (ع اِمص ) توانگری . خلاف فقر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بمعنی غِنی ̍ است . (از منتهی الارب ). رجوع به همین کلمه شود. || اغنی عنه غناء فلان ؛ یعنی نایب کافی او شد و بی نیاز کرد از آن . (منتهی الارب ). جانشین او شد و از وی کفای...
-
غنی
لغتنامه دهخدا
غنی . [ غ ِ نا / غ ِ نَن ْ ] (ع مص ) زن گرفتن مرد. تزوج . (از اقرب الموارد). در منتهی الارب آمده : غنی ، مرد را زن دادن و زن را شوی . || غانیه شدن زن ، و زن غانیه آنکه او را بزنی بخواهند و او امتناع کند، و بقولی آنکه بزیبایی خود از آرایش بی نیاز باشد...