کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غنوة
لغتنامه دهخدا
غنوة. [ غ ُن ْ وَ ] (ع اِمص ) بی نیازی . یقال : لی عنه غنوة؛ یعنی مرا ازوی بی نیازی است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
سرفرازی دادن
لغتنامه دهخدا
سرفرازی دادن . [ س َ ف َ دَ ] (مص مرکب ) بلندقدر ساختن . آبرو بخشیدن . مفتخر کردن : کسی را کجا سرفرازی دهدنخستین درش بی نیازی دهد. فردوسی .ترا زین سپس بی نیازی دهم به مازندران سرفرازی دهم . فردوسی .که یزدان ترا بی نیازی دهدبلند اختر و سرفرازی دهد.فرد...
-
ارتاب
لغتنامه دهخدا
ارتاب . [ اِ ] (ع مص ) سؤال کردن بعد بی نیازی . || ریخته و سوده شدن . (منتهی الارب ).
-
الیاس کلیبولی
لغتنامه دهخدا
الیاس کلیبولی . [ اِل ْ س ِ ک ِ ] (اِخ ) رجوع به نیازی شود.
-
نیاری
لغتنامه دهخدا
نیاری . [ ن َ ] (اِ) معشوقی که شخص در عشق وی بسیار گرفتار باشد. (ناظم الاطباء)؟ رجوع به نیازی شود.
-
دعانویس
لغتنامه دهخدا
دعانویس . [ دُ ن ِ ] (نف مرکب ) دعا نویسنده . نویسنده ٔ دعا. که دعاها و تعویذات به عامه دهد و نیازی گیرد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
دارندگی
لغتنامه دهخدا
دارندگی . [ رَ دَ / دِ ] (حامص ) بی نیازی . || تملک . || نگهداری و سرپرستی : مگر او دهد یادمان بندگی نماید بزرگی و دارندگی .فردوسی .
-
غنیان
لغتنامه دهخدا
غنیان . [ غ ُن ْ ] (ع مص ) بشوی خود بی نیاز گشتن . (منتهی الارب ). بی نیازی زن با شوی خود از مرد دیگر. غنیت المراءة بزوجها عن غیره غنیاناً؛ استغنت . (اقرب الموارد). || (اِمص ) بی نیازی . دستگاه . (منتهی الارب ). بی نیازی از چیزی . || توانگری . غِنی ̍...
-
نوحه سازی
لغتنامه دهخدا
نوحه سازی . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ] (حامص مرکب ) نوحه گری . نوحه سرائی : از بس که نمود نوحه سازی بخشید دلم بر آن نیازی .نظامی .
-
شاخ گستر
لغتنامه دهخدا
شاخ گستر. [ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) گستراننده ٔ شاخ . (فهرست ولف ) : کنون خواه تاجش ده و خواه تخت شد آن شاخ گستر نیازی درخت .فردوسی .
-
اوتوماتیک
لغتنامه دهخدا
اوتوماتیک . [ اُ ت ُ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) اتوماتیک . دستگاهی که خودبخود کار میکند و نیازی به بودن کارگر بر سر آن نیست . خودکار. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کوروار
لغتنامه دهخدا
کوروار. [ کورْ ] (ق مرکب ) مانند کور. چون نابینایان : سوی شهر بی نیازی ره بپرس چند گردی کوروار اندر ضلال . ناصرخسرو.ناخنی که اصل کار است وشکارکوژ کمپیری ببرد کوروار.(مثنوی چ رمضانی ص 258).
-
فراغ داشتن
لغتنامه دهخدا
فراغ داشتن . [ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) آسودگی داشتن .فراغت داشتن . رجوع به فراغت داشتن و فراغ شود. || بی اعتنا بودن و بی نیازی نمودن : بزرگان فراغ از نظر داشتنداز آن پرنیان آستر داشتند. سعدی .رجوع به فراغ و فراغت داشتن شود.
-
دروا
لغتنامه دهخدا
دروا. [ دَرْ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) دروای . چیزی ضروری و حاجت و مایحتاج . (برهان ) (از جهانگیری ). حاجت . (غیاث ). محتاج الیه . نیازی . دربا. دروایست . دربایست . بایسته . وایا. وایه . بایا.
-
صرعون
لغتنامه دهخدا
صرعون . [ ص َ ] (اِخ ) شهر قدیمی است که در اعمال نینوی بوده در مقابل موصل و خراب شده . گویند در این مکان گنجها وجود دارد و آورده اند. که جماعتی از گنجهای مزبور یافته بمقام بی نیازی رسیده اند.(معجم البلدان ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.