کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیا(نیاکان) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پری نیا
لغتنامه دهخدا
پری نیا.[ پْری / پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) پرنده ای از تیره ٔ گنجشکان دانتی رستر از خانواده ٔ لوسی نیده که در آسیای شرقی و گنگبار (بحرالجزائرهای ) این حدود منتشرند.
-
جستوجو در متن
-
نیاکان
لغتنامه دهخدا
نیاکان . (اِ) ج ِ نیا. رجوع به نیا و نیاک شود : نیاکان بیدار شاهان ماستوده دل و نیکخواهان ما. فردوسی .نگه کن کنون تا نیاکان ماگزیده جهاندار و پاکان ما. فردوسی .نیاکانتان پهلوانان بدندز تخم بزرگان و شاهان بدند. فردوسی .که بدان حضرت و جدان و نیاکانش پی...
-
نیاک
لغتنامه دهخدا
نیاک . (اِ) رجوع به نیا و حواشی آن و نیز رجوع به نیاکان شود.
-
کآن
لغتنامه دهخدا
کآن . (موصول + ضمیر اشاره ) گاه در رسم خط فارسی «که ٔ»موصول با اسم اشاره ٔ آن یا این یا برخی از حروف اضافه یا ضمایر به صورت کاف تنها درمی آید و با کلمه ٔ پس از خود ترکیب می شود بدینسان : کان ، کاین ، کز، کش ، کت (که آن ، که این ، که از، که اش ، که ات...
-
پرستیدن
لغتنامه دهخدا
پرستیدن . [ پ َ رَ دَ ] (مص ) (یک مصدر بیش ندارد، پرستیدم . پرست !) عبادت . عبادت کردن . اقراء. تقرء. (منتهی الارب ). نسک . تعبد : و [ صقلابیان ] همه آتش پرستند. (حدود العالم ).بت پرستیدن به از مردم پرست پندگیر و کاربند و گوش دار. ابوسلیک گرگانی .همه...
-
آفرین
لغتنامه دهخدا
آفرین . [ ف َ ] (اِ) زه . فری .فریش . افرا. آباد. خَه . خهی . بَه . بَه بَه . پَه . پَه پَه . زهی . پَخ پَخ . آخ . (برهان ). اَخ . (برهان ). بخ . وَه . وَه وَه . شاباش . شادباش . شادزی . مریزاد. دستخوش . انوشه . انوشه بزی . چنانهن (؟). احسنت . مرحبا....
-
آن
لغتنامه دهخدا
آن . (ضمیر، ص ) اسم اشاره بدور، چنانکه «این » اسم اشاره به نزدیک است . ج ، آنان ، آنها. و گویند آنان مخصوص بذوی الروح و آنها در غیرذوی الروح و هم در ذوی الروح مستعمل است : نزد آن شاه زمین کردش پیام داروئی فرمای زامهران بنام . رودکی .آمد آن نوبهار توب...
-
نیاز
لغتنامه دهخدا
نیاز. (اِ) حاجت . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (رشیدی ) (آنندراج ). احتیاج . (برهان قاطع). ارب . اربه . مأربه . وطر. (یادداشت مؤلف ) : اگرچه بمانند دیر ودرازبه دانا بودشان همیشه نیاز. بوشکور.ما را بدان لب تو نیاز است در جهان ...