کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نگین
لغتنامه دهخدا
نگین . [ ن ِ ] (اِ) گوهر و سنگ قیمتی که به روی انگشتری نصب کنند. (ناظم الاطباء). فص ّ. نگینه . (یادداشت مؤلف ). فیروزه و لعل و یاقوت و الماس یا دیگر سنگهای قیمتی که در نگین دان حلقه ٔ انگشتری کار بگذارند : نگین بدخشی بر انگشتری ز کمتر به کمتر خرد مش...
-
واژههای مشابه
-
نگین نگین
لغتنامه دهخدا
نگین نگین . [ ن ِ ن ِ ] (ق مرکب ) قطعه قطعه . (آنندراج ). لخته لخته . قطره قطره چون قطعات کوچک لعل که بر انگشتری نصب کنند. (یادداشت مؤلف ). || کنایه از قطرات اشک خونین : زآن خاتم سهیل نشان بین که بر زمین چشمم نگین نگین چو ثریا برافکند. خاقانی .ز خاک...
-
نگین بیگ
لغتنامه دهخدا
نگین بیگ . [ ن ِ گیم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار، در 40هزارگزی شمال غربی چاه بهار،در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات و خرما و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیا...
-
نگین خامه
لغتنامه دهخدا
نگین خامه . [ ن ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) خامه ٔ فولادی که بدان نگین کنده کنند و خامه ٔ حکاک نیز گویند. (از آنندراج ). قلمی که بدان مهر می کنند و حکاکی می نمایند. (ناظم الاطباء).
-
نگین خانه
لغتنامه دهخدا
نگین خانه . [ن ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نگین دان . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). آن جزء انگشتری که در روی آن نگین و سنگهای قیمتی را نصب میکنند. (ناظم الاطباء) : حسن در خانه ٔ زین جلوه ٔ دیگر دارددر نگین خانه نگین جلوه ٔ دیگر دارد.صائب (از آنندراج ).
-
نگین دان
لغتنامه دهخدا
نگین دان . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) نگین خانه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای نصب کردن نگین در انگشتری . آن جای از انگشتری که نگین در آن نشانند : زمرد و گیه سبز هر دو یک رنگندولیک از آن به نگین دان برند و زین به جوال . ازرقی .نگین دان او را چه زود وچه دیر...
-
نگین سای
لغتنامه دهخدا
نگین سای . [ ن ِ ] (نف مرکب ) حکاک . (منتهی الارب ) (تفلیسی ) (السامی ). حکاک مهر و جواهرتراش . (ناظم الاطباء).
-
نگین سایی
لغتنامه دهخدا
نگین سایی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل نگین سای . حکاکی .
-
نگین گر
لغتنامه دهخدا
نگین گر. [ ن ِ گ َ ] (ص مرکب ) فَصّاص . (یادداشت مؤلف ).
-
طالب نگین
لغتنامه دهخدا
طالب نگین . [ ل ِ ن ِ ] (ص مرکب ) خواهان نگین و نگین دار. و مجازاً آراسته به نشانه های پادشاهی : ای بتو صاحب درفش ، چتر فریدون ملک وی ز تو طالب نگین ، دست سلیمان دین .خاقانی .
-
سلیمان نگین
لغتنامه دهخدا
سلیمان نگین . [ س ُ ل َ / ل ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) چون نگین سلیمان . آنکه نگین او چون نگین سلیمان باشد. کنایه از قدرت بسیار : سیمرغ دولت از فزع دیوگوهران در گوهر حسام سلیمان نگین گریخت . خاقانی .شاه فلک تاج سلیمان نگین مفخر آفاق ملک فخر دین .نظامی .
-
خط زیر نگین
لغتنامه دهخدا
خط زیر نگین . [ خ َطْ طِ رِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوشته زیر نگین انگشتری : شود در صفحه ٔ خاتم خط زیر نگین نامم میرابوالقاسم موسوی (از آنندراج ).ز بس در دیده ام یاقوت اشک آتشین باشدنگه در چشم من هم چون خط زیر نگین باشد.علی رضای تجلی (ا...
-
جستوجو در متن
-
اسکندانی
لغتنامه دهخدا
اسکندانی . [ اِ ک َ ] (اِ) قسمی سنگ شفاف که از آن نگین و گوشوار و مانند آن کنند.