کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگرستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نگرستن
لغتنامه دهخدا
نگرستن . [ ن ِ گ َ رِ ت َ ] (مص ) مخفف نگریستن . دیدن . نگاه کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نظر کردن . نظاره کردن . نگریدن . (یادداشت مؤلف ) : منگراندر بتان که آخر کارنگرستن گرستن آرد بار. سنائی .بنگرستند گشنی دیدند در راهی با زنی سروبازی می کرد....
-
جستوجو در متن
-
ننگرستن
لغتنامه دهخدا
ننگرستن . [ ن َ ن ِ گ َ رِ ت َ / ن َ گ َ رِ ت َ ] (مص منفی ) ننگریستن . مقابل نگرستن . رجوع به نگرستن شود.
-
نانگرستن
لغتنامه دهخدا
نانگرستن . [ ن ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص منفی ) نانگریستن . مقابل نگرستن . رجوع به نگرستن شود.
-
وانگرستن
لغتنامه دهخدا
وانگرستن . [ ن ِ گ َ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پس دیدن . (آنندراج ) || التفات . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || بغور تمام نگرستن چیزی را. (آنندراج ).
-
درنگرستن
لغتنامه دهخدا
درنگرستن . [ دَ ن ِ گ َ رِ ت َ ] (مص مرکب ) درنگریستن . نگرستن . نگریستن . نگاه کردن . و رجوع به درنگریستن شود. || تلطف . (ترجمان القرآن جرجانی ). توجه کردن . عنایت کردن . و رجوع به نگریستن شود.
-
روحی همدانی
لغتنامه دهخدا
روحی همدانی . [ ی ِ هََ م َ ] (اِخ ) شاعر عهد شاه عباس اول . وی شاه را هجو کرد و به امر او زبانش را بریدند. این بیت از اوست :بروی او نگرستن ز ما نمی آیدمن این دو دیده برای گریستن دارم . (از صبح گلشن ص 184).رجوع به الذریعه ذیل دیوان روحی همدانی و فرهن...
-
احداد
لغتنامه دهخدا
احداد. [ اِ ] (ع مص ) احداد مراءة؛ سوگ داشتن زن بشوهر. (زوزنی ). || بازایستادن زن از زینت . || جامه ٔ سوگ بپوشیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || احداد نظر؛ تیز نگرستن . (زوزنی ). تیز نگریستن . (تاج المصادر). || تیز کردن کارد و امثال آن بسنگ و سوه...
-
متطاول
لغتنامه دهخدا
متطاول . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) گردن دراز. (آنندراج ). کسی که گردن رابرای نگرستن چیزی دراز کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تکبر نماینده . (آنندراج ). مغرور از تکبر و فیروز و مظفر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب ا...
-
چرمگر
لغتنامه دهخدا
چرمگر. [ چ َ گ َ ] (ص مرکب ) دباغ و کسی که پوست را دباغی میکند. (ناظم الاطباء). صَرّام .چرمساز. پوست پیرا. آنکس که پوست ناپیراسته را تبدیل به چرم پیراسته کند. رجوع به چرمساز و چرمگر شود.- به چرمگر نگرستن گاو، نگاه کردن گاو به چرمگر ؛ مثل است درمورد ک...
-
نگریستن
لغتنامه دهخدا
نگریستن . [ ن ِگ َ ت َ ] (مص ) نگرستن . نگریدن . نظر افکندن . نگاه کردن : خواجه به خشم در بوسهل نگریست . (تاریخ بیهقی ص 181). فور را دل مشغول شد و از آن جانب نگریست . (تاریخ بیهقی ص 90). || اعتنا کردن : هر روز بونصر به خدمت می رفت و سوی دیوان رسالت ن...
-
ملاذ
لغتنامه دهخدا
ملاذ. [ م َ ذذ ] (ع اِ) (از «ل ذ ذ») چیزهای لذیذ. (غیاث ). شهوات . واحد آن مَلَذّة است . (از اقرب الموارد) : فاحشه ٔ خاص به زبان کشف به چشم سر نگرستن است به ملاذ و شهوات دنیا. (کشف الاسرار ج 3 ص 680). هرکه در امارت نظر بر کثرت اتباع و طلب ریاست و تفو...
-
چشم آلوس
لغتنامه دهخدا
چشم آلوس . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) نگرستن بود بگوشه ٔ چشم . (فرهنگ اسدی ). بمعنی چشماغیل است که بغضب و قهر بگوشه ٔ چشم نگاه کردن باشد. (برهان ). بمعنی چشم آغیل است . (جهانگیری ). بگوشه ٔ چشم نگریستن از روی قهر بر دشمن .(انجمن آرا) (آنندراج ). نظر بگ...
-
نگرش کردن
لغتنامه دهخدا
نگرش کردن . [ ن ِ گ َ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نظر کردن . نگاه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). دیدن . نگرستن . || ملاحظه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). به دقت نظر کردن . توجه کردن . نظارت کردن : و او در کار ملک نگرش کردی و امر و نهی دادی . (تاریخ بخارا ص 9).ن...
-
نگرش
لغتنامه دهخدا
نگرش . [ ن ِ گ َ رِ ] (اِمص ) نگاه کردن . دیدن . (برهان قاطع). نگرستن . (برهان قاطع) (آنندراج ). بینش . نظر. نگاه . ملاحظه . مشاهده . (ناظم الاطباء). عمل نگریستن . اسم از نگریستن است . (یادداشت مؤلف ) : باریک موی کشیده ٔ خوب نگرش . (التفهیم ). یعنی ...