کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نگر
لغتنامه دهخدا
نگر. [ ن ِ گ َ ] (اِ) نمونه . انموذج . (فرهنگ فارسی معین ) : گردون نگری ز عمر فرسوده ٔ ماست جیحون اثری ز اشک پالوده ٔ ماست .(منسوب به خیام از فرهنگ فارسی معین ).
-
نگر
لغتنامه دهخدا
نگر. [ ن ِ گ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش نیکشهر شهرستان چاه بهار، در 19هزارگزی شمال شرقی نیکشهر، در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ، محصولش غلات و خرما و برنج و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ ج...
-
نگر
لغتنامه دهخدا
نگر. [ ن ِ گ َ ] (نف مرخم ) نگرنده . آنکه می نگرد.نعت فاعلی مرخم از نگریستن . رجوع به نگریستن شود.ترکیب ها:- اندک نگر . بدنگر. پایان نگر. خویشتن نگر. دست نگر. عاقبت نگر.رجوع به هریک از این مدخل ها شود.
-
واژههای مشابه
-
عاقبت نگر
لغتنامه دهخدا
عاقبت نگر. [ ق ِ ب َ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) عاقبت اندیش . آنکه پایان کار را نگرد. عاقبت بین : بونصر مردی بود عاقبت نگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 176).
-
دست نگر
لغتنامه دهخدا
دست نگر. [ دَ ن ِ گ َ ] (نف مرکب )نگرنده به دست کسی . مقلد. پیرو. دنباله رو: نظیرة؛ مهتر قوم که مردم در هر امور به وی نگرند و دست نگر اوباشند. (منتهی الارب ). نظور؛ مهتر که مردم دست نگر اوباشند و به وی نگرند در هر امر از امور. (منتهی الارب ). || محتا...
-
ژرف نگر
لغتنامه دهخدا
ژرف نگر. [ ژَ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) متعمق . باریک بین : مجرب ، ژرف نگر؛ رازدار. (التفهیم ).
-
پایان نگر
لغتنامه دهخدا
پایان نگر. [ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) پایان بین . عاقبت بین . عاقبت اندیش . دوراندیش : چشم شه دو گز همی دیداز لغزچشم آن پایان نگر پنجاه گز.مولوی .
-
جاج نگر
لغتنامه دهخدا
جاج نگر. [ ن ِ گ َ ] (اِخ ) نام شهری است در هندوستان . (برهان ). غیاث بنقل از سراج نویسد: بدین نام شهری در هند نیست بالفعل . ظاهراً همین «جاج مئو» است که قصبه ای است از قنوج . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
خیره نگر
لغتنامه دهخدا
خیره نگر. [ رَ / رِ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) بدنگر. دقیق نگر. نظرزن . (یادداشت مؤلف ) : گر باخبرستی ز پی روی تو هر شب غیرت بر می بر فلک خیره نگربر. سنائی .گفتا چو منی را چه دهی دیده ٔ خیره نفرین بچنین طیره گر خیره نگربر.سوزنی .
-
پس و پیش نگر
لغتنامه دهخدا
پس و پیش نگر. [ پ َ س ُن ِ گ َ ] (نف مرکب ) مآل بین . عاقبت اندیش : من همه ساله دل از عشق نگه داشتمی بخدا بودمی از عشق پس و پیش نگر.فرخی .
-
جستوجو در متن
-
نکوچهری
لغتنامه دهخدا
نکوچهری . [ ن ِ چ ِ ] (حامص مرکب ) نکوچهر بودن . نکوروئی . صفت نکوچهر. رجوع به نکوچهر شود : شمشاد نگر بدان نکوزلفی گلنار نگر بدان نکوچهری .منوچهری .
-
نکوزلفی
لغتنامه دهخدا
نکوزلفی . [ ن ِ زُ ](حامص مرکب ) زلفی آراسته و زیبا داشتن : شمشاد نگر بدان نکوزلفی گلنار نگر بدان نکوچهری .منوچهری .
-
همایون فر
لغتنامه دهخدا
همایون فر. [ هَُ ف َ ] (ص مرکب ) دارای فرّ و شکوه . باشکوه : هم موفق پادشاهی هم مظفر شهریارهم مؤیدرای میری ، هم همایون فر همام . فرخی .عید همایون فر نگر سیمرغ زرین پر نگرابروی زال زر نگر، بر فرق کهسار آمده .خاقانی .