کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگاهدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مملکت نگاهدار
لغتنامه دهخدا
مملکت نگاهدار. [ م َ ل َ / ل ِ ک َ ن ِ ] (نف مرکب ) نگهبان کشور : ای مهران من پنداشتم تو مرا وزیر و مملکت نگاهداری . (سمک عیار ج 1 ص 82).
-
واژههای همآوا
-
نگاه دار
لغتنامه دهخدا
نگاه دار. [ ن ِ ] (نف مرکب ) نگاهبان . (آنندراج ). نگه دار. محافظ. پاسبان . (ناظم الاطباء). نگاه دارنده . حافظ. گوش دار. حفیظ. رقیب . حارس . عاصم . (یادداشت مؤلف ) : تا خوی او چنین بود او را به روز و شب ایزد نگاه دار بود ز آفت زمن . فرخی .نگاه دار و...
-
جستوجو در متن
-
باشکو
لغتنامه دهخدا
باشکو. [ ] ( ) کلمه ٔ امر یعنی نگاهدار. توجه کن . (ناظم الاطباء). این کلمه را شعوری با گاف آورده است و هر دو در آن متفردند. و رجوع به باشگو شود.
-
صاحب اسرار
لغتنامه دهخدا
صاحب اسرار. [ح ِ اَ ] (ص مرکب ) رازدار. نگاهدار سِر : صف نشینان نیکخواه و پیشکاران باادب دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام .حافظ.
-
قوشچی
لغتنامه دهخدا
قوشچی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) نگاهدار قوش . (ناظم الاطباء). کسی که نگهبان پرندگان شکاری است .(فرهنگ نظام ). میرشکار. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
خدانگاهدار
لغتنامه دهخدا
خدانگاهدار. [ خ ُ ن ِ ] (جمله ٔ دعایی ) عبارتی است مخفف از «خدا نگاهدار تو باد». خدا حافظ تو باد. || خداحافظ (= ترکیبی که بوقت وداع گویند).
-
نغاغ
لغتنامه دهخدا
نغاغ . [ ن َ ] (اِ)جام . (ناظم الاطباء). رجوع به نفاغ شود : دل شاد دار و پند کسائی نگاهداریک چشم زد جدا مشو از رطل و از نغاغ . کسائی .|| آوند آبخوری . || هر چیز نادر و نفیس . || مفصل گردن . (ناظم الاطباء).
-
غیرتمند
لغتنامه دهخدا
غیرتمند. [ غ َ / غ ِ رَ م َ ] (ص مرکب ) آنکه غیرت دارد. کسی که نگاهدار عصمت و آبرو و شرف و عزت است و از قبول اهانت بر عرض خود ابا دارد. آنکه در حفظ عرض و ناموس متعصب است . غیور. || رشکین و غیور. (ناظم الاطباء). حسود. رشک برنده : نَغِرَة؛ زن غیرتمند. ...
-
دهن لغ
لغتنامه دهخدا
دهن لغ. [ دَ هََ ل َ ] (ص مرکب ) یا دهن لق . ذعذاع . آنکه اسرار خود یا دیگران را عادتاً بازگوید. که سخن نگاه ندارد. که راز نگاهدار نباشد. (یادداشت مؤلف ). || که یاوه بسیارگوید. (یادداشت مؤلف ). || که دشنام بسیار دهد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دهن...
-
بقاوة
لغتنامه دهخدا
بقاوة. [ ب َ وَ ] (ع مص ) بقاوت . نگریستن و نظر کردن بسوی کسی . || انتظار کردن کسی را و حفظ و نگاهبانی کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || ابقه بقاوتک مالک ، یا ابقه بقوتک مالک ؛ نگاهدار او را چنانکه نگاه می داری مال خود را. ...
-
معین
لغتنامه دهخدا
معین . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ع ون ») یار. (دهار). یاری دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). یاریگر و مددکارو یار و یاور و دستگیر. (ناظم الاطباء) : از بهر آنکه شاه جهان دوستدار اوست دولت معین اوست خداوند یار اوست . منوچهری .چو یکسر معین تو گشتند دیوان وز ابلیس ن...
-
بادگان
لغتنامه دهخدا
بادگان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) حافظ و حفظکننده . (برهان ) (انجمن آرا). حافظ و نگاهدار. (ناظم الاطباء). حافظ خانه . (آنندراج ). || خازن و خزانه دار.(برهان ). خازن و خزینه دار. (ناظم الاطباء). پاسبان گنجینه . گنجور. خزانه . (آنندراج از برهان . در برهان خ...
-
تفاغ
لغتنامه دهخدا
تفاغ . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) قحف ، یعنی قدح . (صحاح الفرس ، از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پیمانه و قدح شرابخواری را گویند. وبه این معنی بجای حرف اول نون هم گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). قدحی باشد که از آن شراب خورند. (اوبهی ).پیاله و جام شرابخواری . (نا...