کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگاشت هم جای پوچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هم جای
لغتنامه دهخدا
هم جای . [ هََ ] (ص مرکب ) هم وطن . (آنندراج ).
-
ملتقی
لغتنامه دهخدا
ملتقی . [ م ُ ت َ قا ] (ع اِ) جای به هم رسیدن دو چیز و جای وصل . (غیاث ) (آنندراج ). جای به هم رسیدن . (ناظم الاطباء). نقطه ٔ اتصال . خط اتصال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملتقا شود. || جایی که دو نهر به هم داخل می گردند. (ناظم الاطباء). ...
-
هم پرسش
لغتنامه دهخدا
هم پرسش . [ هََ پ ُ س ِ ] (ص مرکب ) در حال پرسیدن و گفتگو با هم . هم سخن . همراه : به یک جای بودند خوش هردوان همه راه هم پرسش و هم عنان .اسدی .
-
هارپا
لغتنامه دهخدا
هارپا. (اِ) نوعی از ماهی کوچک است و پای بسیاردارد و بر پشت او خار هم هست ، و به این معنی هازیا هم به نظر آمده است که به جای رای بی نقطه زای نقطه دارو به جای بای فارسی یای حطی باشد. (برهان ) (آنندراج ). نوعی از ماهی خاردار کوچک و خرد. (ناظم الاطباء).
-
جای بیرون در
لغتنامه دهخدا
جای بیرون در. [ ی ِ ن ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خارج خانه و جای بیگانگان و راندگان است که بدرون خانه محرم نیستند : هم عقل بر در او جایش بیرون درهم عشق در راه او فرقش بزیر پا.(انجمن آرا).
-
هم سرای
لغتنامه دهخدا
هم سرای . [ هََ س َ ] (ص مرکب ) هم سرا. هم خانه . همنشین : بمانید با یکدگر هم سرای مباشید از یکدگَرْتان جدای . فردوسی .بدین هم نشست و بدین هم سرای همی دارشان تا تو باشی به جای .فردوسی .
-
دام کندن
لغتنامه دهخدا
دام کندن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از جای برآوردن دام . در هم نوردیدن و گسستن دام .
-
مظان
لغتنامه دهخدا
مظان . [ م َ ظان ن ] (ع اِ) جای گمان بردن . اگرچه این لفظ جمع است مگر گاهی به معنی واحد هم می آید چنانکه لفظ مشام . (غیاث ) (آنندراج ). جای گمان بردن و جای احتمال . (ناظم الاطباء).
-
جای پرداختن
لغتنامه دهخدا
جای پرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) جای خالی کردن . جای ترک گفتن : نیاید ترا پوزش اکنون بکاربپرداز جای و برآرای کار. فردوسی .همی باش در پیش او در بپای وگرنه هم اکنون بپرداز جای . فردوسی .ای دیر نشسته وقت آن است که جای یکچند بنوخاستگان پردازی .سعدی .
-
جای جای
لغتنامه دهخدا
جای جای . (ق مرکب ) جای جائی . گله ، گله . || بجای . در مقام . در عوض : جای جائی بچه ٔ تابان چون زهره و ماه بچه ٔ سرخ چو خون و بچه ٔ زرد چو کاه . منوچهری . || پی درپی . متوالیاً. بدفعات : باز گفت این سخن خطا گفتم جای جای آفرین چرا گفتم . نظامی .در بخ...
-
ریسه کردن
لغتنامه دهخدا
ریسه کردن . [ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به نخ کشیدن ، چنانکه دانه های انجیر یا دانه های سبحه را. (یادداشت مؤلف ). || پی درپی هم افکندن کسان یا چیزهایی را. پشت هم آوردن . قطار کردن . پیاپی و دمادم کردن : بچه هایش را هم با خود ریسه کرده بود. (یادد...
-
باز هم آمدن
لغتنامه دهخدا
باز هم آمدن . [ زِ هََ م َ دَ ] (مص مرکب ) بهم آمدن . التیام یافتن : ور نیز جراحت به دوا باز هم آیداز جای جراحت نتوان برد سنان را.سعدی (بدایع).
-
هم رای
لغتنامه دهخدا
هم رای . [ هََ ] (ص مرکب ) هم اندیشه . هم عقیده : روان سواران توران سپاه بدان رای گشتند هم رای شاه . فردوسی .ز قومی پراکنده خلقی بکشت دگر جمع گشتند و هم رای و پشت . سعدی . || هم پیمان : سوی گنجینه رفتندآن دو هم رای ندیدند از جواهر هیچ بر جای .نظامی .
-
فغند
لغتنامه دهخدا
فغند. [ ف َ غ َ ] (اِ) به معنی از جای برجستن باشد بر مثال آهو. (برهان ). جستن باشد. (فرهنگ اسدی ).- آهوفغند ؛ آنکه مانند آهو جست و خیز کند : هم آهوفغند است و هم تیزتک هم آزاده خوی است و هم تیزگام . فرالاوی .|| غریدن . (مهذب الاسماء).
-
کلعند
لغتنامه دهخدا
کلعند. [ ک ُ ع ُ ] (ص ) لفظی است که به جهت مردم ناهموار و ناتراشیده وضع کرده اند. (برهان ) (آنندراج ). مردم خودرای و سرکش و ناهموار و ناتراشیده . (ناظم الاطباء). || مرد قوی هیکل را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || مردم هرزه گوی و ...