کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگاشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نگاشتن
لغتنامه دهخدا
نگاشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص ) نوشتن . (برهان قاطع) تحریر کردن . نگاریدن : تا آنگاه که مضربان و حاسدان دل آن خداوند را بر ما درشت کردند و تضریب ها نگاشتند. (تاریخ بیهقی ص 214).چون کتاب اﷲ به سرخ و زردمی شاید نگاشت گر تو سرخ و زرد پوشی هم بشاید بی گمان . ...
-
واژههای مشابه
-
نقش نگاشتن
لغتنامه دهخدا
نقش نگاشتن . [ ن َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) نقاشی کردن . تصویر کردن : فریاد ز دست نقش ، فریادزآن دست که نقش می نگارد.سعدی .
-
صورت نگاشتن
لغتنامه دهخدا
صورت نگاشتن . [ رَ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) تصویر کشیدن . صورت کشیدن . عکس کشیدن : من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم هوش من دانی که برده ست آنکه صورت مینگارد.سعدی .
-
جان نگاشتن
لغتنامه دهخدا
جان نگاشتن . [ جان ْ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) جان را نقش زدن . جان را تصویر کردن . آفریدن جان . و رجوع به جان نگار شود.
-
جستوجو در متن
-
برنگاشتن
لغتنامه دهخدا
برنگاشتن . [ب َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) (از: پیشوند بر + مصدر نگاشتن ) نگاشتن . نگاریدن . نقش کردن . رجوع به نگاشتن شود.
-
نگاشتنی
لغتنامه دهخدا
نگاشتنی . [ ن ِ ت َ ] (ص لیاقت ) قابل نگاشتن . که نگاشتن آن جایز است و ممکن .
-
نانگاشتن
لغتنامه دهخدا
نانگاشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص منفی ) نانوشتن . نانگاریدن . مقابل نگاشتن . رجوع به نگاشتن شود.
-
ننگاشتن
لغتنامه دهخدا
ننگاشتن . [ ن َ ن ِ ت َ / ن َ ت َ ] (مص منفی ) مقابل نگاشتن . رجوع به نگاشتن شود.
-
نگاردن
لغتنامه دهخدا
نگاردن . [ ن ِ دَ ] (مص ) رجوع به نگاریدن و نگاشتن شود.
-
بنگاشتن
لغتنامه دهخدا
بنگاشتن . [ ب ِ ت َ ] (مص ) نقش کردن . رجوع به نگاشتن شود.
-
نگاران
لغتنامه دهخدا
نگاران . [ ن ِ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال نگاشتن . (یادداشت مؤلف ).
-
تمثال
لغتنامه دهخدا
تمثال . [ ت َ ] (ع مص ) مثل آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || برابر و شبیه کردن چیزی به چیزی . (از اقرب الموارد). || نگاشتن پیکر، نگاشته مانند پیکری . (منتهی الارب ). نگاشتن تمثال مانند پیکری .(ناظم الاطباء). به همه ٔ معانی رجوع به تمثیل شود.
-
برنگاریدن
لغتنامه دهخدا
برنگاریدن . [ ب َ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) (از: پیشوند بر + مصدر نگاریدن ) نگاشتن . نقش کردن : بر او برنگارید جمشید راپرستنده ٔ ماه و خورشید را. دقیقی .رجوع به نگاریدن و نگاشتن و برنگاشتن شود.