کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نک ء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نک ء
لغتنامه دهخدا
نک ء. [ ن َک ْءْ] (ع مص ) پوست باز کردن از ریش . (صراح ) (تاج المصادر بیهقی ). باز کردن پوست را از ریش پیش از به شدن پس ریم به هم رسانیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || کشتن دشمن را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). ...
-
واژههای مشابه
-
دره نک
لغتنامه دهخدا
دره نک . [ دَ رِ ن َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان میداود (سرگچ ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری باغ ملک و 18 هزارگزی جنوب خاوری راه اتومبیل رو باغ ملک به ایذه ، با 100 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . این ده مع...
-
نک و نال
لغتنامه دهخدا
نک و نال . [ ن ِ ک ُ / ن ِک ْ ک ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول ، شکایت . گله . اظهار عدم رضایت . شکایتی نه روشن و واضح . (یادداشت مؤلف ). ناله و زاری . نغنغ. شکوه و شکایت . اظهار درد زن حامله در موقع نزدیکی زایمان . (فرهنگ فارسی معین ). از سنگین...
-
نک و ناله
لغتنامه دهخدا
نک و ناله . [ ن ِ ک ُ / ن ِک ْ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) نک و نال . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نک و نال شود.
-
تای نک سارسس
لغتنامه دهخدا
تای نک سارسس . [ ن ُ س ِ ] (اِخ ) «تانااکسار». رجوع بهمین کلمه و «بردیا» (پسر کورش کبیر) و ایران باستان ج 1 ص 465 و صص 480-481 شود.
-
واژههای همآوا
-
نکا
لغتنامه دهخدا
نکا.[ ن ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان قره طقان بخش بهشهرشهرستان ساری ، در 25کیلومتری جنوب باختری بهشهر، سرراه شوسه ٔ ساری به بهشهر واقع است و 2000 تن سکنه دارد. رودخانه ٔ نکا آن را مشروب می کند. محصولش برنج ، غلّه ، مرکبات ، پنبه ، کنف و کنجد است . ...
-
نکع
لغتنامه دهخدا
نکع. [ ن َ ] (ع مص ) شتابانیدن کسی را از کار، یا رد نمودن و دور ساختن آن را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). || سستی کردن در حاجت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نکول کردن و سستی کردن در حاجت ...
-
نکع
لغتنامه دهخدا
نکع. [ ن َ ک َ ] (ع مص ) رفتن پوست بینی کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). فهو انکع و نکع و هی نَکْعاء. (متن اللغة). رجوع به انکع و نیز رجوع به نَکِع شود.
-
نکع
لغتنامه دهخدا
نکع. [ ن ُ ک َ ] (ع اِ) رنگ سرخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). || (ص ) مرد سیاه به سرخی مایل . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). مرد ...
-
نکع
لغتنامه دهخدا
نکع. [ ن ُ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نَکوع . رجوع به نَکوع شود.
-
جستوجو در متن
-
نکایة
لغتنامه دهخدا
نکایة. [ ن ِ ی َ ] (ع مص ) مجروح کردن و کشتن دشمن را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از صحاح ). مقهور کردن خصم را با قتل و جرح . (از اقرب الموارد). جراحت کردن و کشتن دشمن را. (از بحر الجواهر). درهم شکستن و مغلوب کردن و کشتن دشمن را ....
-
حال
لغتنامه دهخدا
حال . (ع اِ) کیفیت . چگونگی . وضع. هیأت . گونه . شکل . جهت . بث ّ. دُبّة. دُب ّ. حالت . طبق . هِبّة. اهجورة. اهجیراء. اِهجیری . هجیر. هجّیرة. هجّیری ̍. طِب ْء. شأن . بال . دأب . قِندِد. قِندید. اهلوب . طبع. فتن . بلولة. (منتهی الارب ). بُلُلة. خلد...