کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نکرده کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نکرده کار
لغتنامه دهخدا
نکرده کار. [ ن َ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) ناآزموده . ناشی . نامجرب . بی تجربه . (یادداشت مؤلف ). مقابل کرده کار.- امثال :نکرده کار را مبر به کار .
-
جستوجو در متن
-
کارطراز
لغتنامه دهخدا
کارطراز. [ طَ ](نف مرکب ) آراینده و روبراه کننده ٔ کار : کار من آن به که این و آن نطرازندکآنکه مرا آفرید کارطراز است .خاقانی .
-
کار خوابیدن
لغتنامه دهخدا
کار خوابیدن . [ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تعطیل شدن کار. بی رونق بودن کار. کسادی بازار. خوابیدن کار: کار خوابیده است . بازار خوابیده است .
-
کار تمام کردن
لغتنامه دهخدا
کار تمام کردن . [ ت َ ک َ دَ ](مص مرکب ) فیصله دادن امر. به انجام رساندن کار. - کار کسی را تمام کردن ؛ او را گرفتار ساختن : از یک نگه که مایه ٔ صدساله عاشقی است کارم تمام کرده و من غافلم هنوز.شانی تکلو (از آنندراج ).
-
مولی
لغتنامه دهخدا
مولی . [ م َ ] (اِخ ) ممال مَولی ̍، به معنی بارخدای . نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت مؤلف ) : شغل شغل تو باد با خسروکار کار تو باد با مولی .ابوالفرج رونی .
-
کار در گره افتادن
لغتنامه دهخدا
کار در گره افتادن . [ دَ گ ِ رِه ْ اُ دَ ] (مص مرکب ) پیچیده و در هم شدن کار. برنیامدن حاجت . (آنندراج ). معضل و معقد شدن کار : کار چون در گره افتد ز خدا یاد کنیم عقده ٔ مشکل ما سبحه ٔ صددانه ٔ ماست .صائب (از آنندراج ).
-
کار چون نگار شدن
لغتنامه دهخدا
کار چون نگار شدن . [ چ ُ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) (مص مرکب ) کنایه از رونق و نظام یافتن کار. کار چون زر شدن . (آنندراج ) : هر کس که بفرمان تو رام است و مسخراز دولت اقبال تو کارش چو نگار است .معزی (از آنندراج ).
-
ایکاع
لغتنامه دهخدا
ایکاع . (ع مص ) (از «وک ع ») درشت و سطبرو سخت گردانیدن مشک و جز آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || خداوند شتران فربه و سطبر و درشت اندام شدن . || کم خیر گردیدن . || استوار و درشت گردیدن کار. || کار دشوار آوردن . ...
-
یک چشمه
لغتنامه دهخدا
یک چشمه . [ ی َ / ی ِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) (از: یک + چشمه ) یک نمونه . بخشی . گوشه ای . انموذجی : یک چشمه از فنون کشتی گیری عرضه کرد.- یک چشمه کار ؛ کار خوب و آراسته . (آنندراج )(غیاث ).- یک چشمه کردن ؛کنایه از زیب و زینت کردن . (آنندراج...
-
بتری
لغتنامه دهخدا
بتری . [ ب َ ت َ / ب َت ْ ت َ ] (حامص مرکب ) بدتری . بَتَّری : وگر بگذرد آن هم از بتریست بر آن زندگانی بباید گریست . فردوسی .مباشید گستاخ با این جهان که از بتری دارد اندر نهان . فردوسی .تا همی گفتم باشد که نکو گردد کارکار من بر بتری بود و دل من بگمان...
-
مصلحت بینی
لغتنامه دهخدا
مصلحت بینی . [ م َ ل َ ح َ ] (حامص مرکب ) صفت وحالت مصلحت بین . تعقل و تأمل در نیک و بدکارها. دیدن و اندیشیدن صلاح کار و مقتضای حال . در مصلحت و اقتضای کار نگریستن و اندیشه کردن . صواب دید : رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کارکار ملک است آن که تدبی...
-
پرکرده
لغتنامه دهخدا
پرکرده . [ پ ُ ک َ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) مملو. انباشته . ممتلی : وزان پس بفرمود کان جام زردبیارند پرکرده از آب سرد.فردوسی .ز دینار پرکرده ده چرم گاوسه ساله فرستاده بد باژ و ساو. فردوسی .گشاد آن در گنج پرکرده جم بداد او سپه را دو ساله درم . فردوسی .- ...
-
عارض
لغتنامه دهخدا
عارض . [ رِ ] (اِخ ) نام شاعری است اصفهانی . مؤلف مجمع الفصحاء درباره ٔ وی نویسد: نامش آقابابا و شغلش پاره دوزی بود. و طبع خوشی داشته و از اشعار اوست :بود بجانب من چشم و سوی غیر نگاهت ندانم این گنه از تست یا ز چشم سیاهت .حاشا مکن ز بردن این دل که زا...
-
دندان کنان
لغتنامه دهخدا
دندان کنان .[ دَ ک َ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال کندن دندان . دندان کننده . در حال برکندن دندان . (از یادداشت مؤلف ). || کنایه از قطعکننده ٔ طمع باشد. (از برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || عجز والحاح و زاری کنان و ترسان . (غیاث ) (از آنندراج...