کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نکته گوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نکته گوی
لغتنامه دهخدا
نکته گوی . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) نکته سنج . نکته پرداز. (آنندراج ). بلیغ و زبان آور و لطیفه گو. (ناظم الاطباء). آنکه نکته های دقیق و لطیف گوید. (فرهنگ فارسی معین ) : دیوانه ای نام او ابوالفوارس به غایت نکته گوی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 113).
-
واژههای مشابه
-
نکتة
لغتنامه دهخدا
نکتة. [ ن ُ ت َ ] (ع اِ) نقطه ٔ سیاه بر سفیدی وگفته اند نقطه ٔ سپید بر چیز سیاه . || نشانی که براثر نَکْت [ زدن سر انگشت یا سر چوب بر زمین ] در آن پدید آید. || زنگ که بر آئینه و شمشیر پیدا شود. || مسأله ٔ دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر دریافته شود....
-
نکته ٔ بادی
لغتنامه دهخدا
نکته ٔ بادی . [ ن ُ ت َ / ت ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سخن ملایم و دلپذیر. || سخنان لاف و گزاف و دروغ . (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
نکته ٔ پرگار
لغتنامه دهخدا
نکته ٔ پرگار. [ ن ُ ت َ / ت ِ ی ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سخن دقیق و دلپذیر باشد (؟). (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
نکته آرا
لغتنامه دهخدا
نکته آرا. [ ن ُ ت َ / ت ِ] (نف مرکب ) نکته آرای . آنکه با سخن های لطیف کلام خودرا می آراید. (ناظم الاطباء). نکته پرداز : چو ناصح از او نکته آرا شودسخن های تلخش گوارا شود.ظهوری (از آنندراج ).
-
نکته آرای
لغتنامه دهخدا
نکته آرای . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) نکته آرا. رجوع به نکته آرا شود.
-
نکته آرایی
لغتنامه دهخدا
نکته آرایی . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) عمل نکته آرای . رجوع به نکته آرا شود.
-
نکته آمیز
لغتنامه دهخدا
نکته آمیز. [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پر از لطافت و ظرافت : خطاب نکته آمیز. (ناظم الاطباء). سخنی پر از دقایق و لطایف و اشارات .
-
نکته بین
لغتنامه دهخدا
نکته بین . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) آنکه اعتراض می کند و ایراد می گیرد. (ناظم الاطباء). رجوع به نکته گیر شود. || که دقایق و نکات و ریزه کاری های کاری یا سخنی را درمی یابد.
-
نکته پرداز
لغتنامه دهخدا
نکته پرداز. [ ن ُ ت َ / ت ِ پ َ ] (نف مرکب ) نکته پرور. تیزفهم زیرک و بافراست که دارای طبع لطیف باشد. (ناظم الاطباء). آنکه نکته های دقیق و لطیف بیان کند. (فرهنگ فارسی معین ). نکته گو : جوابش داد مرد نکته پردازکه نکته تا بدین دوری مینداز. نظامی .همه ز...
-
نکته پردازی
لغتنامه دهخدا
نکته پردازی . [ ن ُ ت َ / ت ِ پ َ] (حامص مرکب ) بیان نکته های دقیق و لطیف . (فرهنگ فارسی معین ). عمل نکته پرداز. رجوع به نکته پرداز شود.
-
نکته پرور
لغتنامه دهخدا
نکته پرور. [ ن ُ ت َ / ت ِ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) نکته پرداز. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
نکته پروری
لغتنامه دهخدا
نکته پروری . [ ن ُت َ / ت ِ پ َرْ وَ ] (حامص مرکب ) نکته پردازی . (فرهنگ فارسی معین ). عمل نکته پرور. رجوع به نکته پرور شود.
-
نکته پیوند
لغتنامه دهخدا
نکته پیوند. [ ن ُ ت َ / ت ِ پ َی ْ / پ ِی ْ وَ ] (نف مرکب ) ظریف و زیرک . (ناظم الاطباء). که در سخن نکته و لطیفه به کار برد : ندیم خاص شاپور خردمندبه همراهی سخن را نکته پیوند.امیرخسرو (از آنندراج ).