کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نکته دان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نکته جویی
لغتنامه دهخدا
نکته جویی . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) عمل نکته جو. رجوع به نکته جو شود.
-
نکته چین
لغتنامه دهخدا
نکته چین . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) آنکه خجک و نقطه می گذارد. || آنکه اعتراض می کند. (ناظم الاطباء). || ناقد. (یادداشت مؤلف ).
-
نکته چینی
لغتنامه دهخدا
نکته چینی . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) نقد. (یادداشت مؤلف ). عمل نکته چین . رجوع به نکته چین شود.- نکته چینی کردن ؛ نقد کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
نکته ساز
لغتنامه دهخدا
نکته ساز. [ ن ُت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) نکته پرداز. نکته گو. که نکته های لطیف و مضامین دقیق و بدیع به کار برد : ای چرخ مشعبد چه مهره بازی وی خامه ٔ جاری چه نکته سازی .مسعودسعد.
-
نکته سازی
لغتنامه دهخدا
نکته سازی . [ ن ُ ت َ / ت ِ] (حامص مرکب ) عمل نکته ساز. رجوع به نکته ساز شود.
-
نکته سنجی
لغتنامه دهخدا
نکته سنجی . [ ن ُ ت َ / ت ِ س َ ] (حامص مرکب ) عمل نکته سنج . رجوع به نکته سنج شود : آنجا که درس و بحث جنون در میان بودنوبت به نکته سنجی مجنون نمی دهیم . طالب (از آنندراج ).|| سنجیدگی در سخن و دقت در آن . (ناظم الاطباء).
-
نکته شناسی
لغتنامه دهخدا
نکته شناسی . [ ن ُ ت َ / ت ِ ش ِ ](حامص مرکب ) عمل نکته شناس . رجوع به نکته شناس شود.
-
نکته فروش
لغتنامه دهخدا
نکته فروش . [ ن ُ ت َ / ت ِ ف ُ ] (نف مرکب ) که در سخن کنایه بسیار به کار برد.
-
نکته فروشی
لغتنامه دهخدا
نکته فروشی . [ ن ُ ت َ / ت ِف ُ ] (حامص مرکب ) عمل نکته فروش . (یادداشت مؤلف ).
-
نکته فهم
لغتنامه دهخدا
نکته فهم . [ ن ُ ت َ/ ت ِ ف َ ] (نف مرکب ) دقیقه یاب . سخن شناس . نکته یاب .
-
نکته فهمی
لغتنامه دهخدا
نکته فهمی . [ ن ُ ت َ / ت ِ ف َ ] (حامص مرکب ) دقیقه یابی . نکته یابی . نکته فهم بودن . رجوع به نکته فهم شود.
-
نکته گذار
لغتنامه دهخدا
نکته گذار. [ ن ُ ت َ / ت ِ گ ُ ](نف مرکب ) ظریف . لطیفه گو. باوقوف . (ناظم الاطباء).
-
نکته گو
لغتنامه دهخدا
نکته گو. [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) نکته گوی . رجوع به نکته گوی شود.
-
نکته گوی
لغتنامه دهخدا
نکته گوی . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) نکته سنج . نکته پرداز. (آنندراج ). بلیغ و زبان آور و لطیفه گو. (ناظم الاطباء). آنکه نکته های دقیق و لطیف گوید. (فرهنگ فارسی معین ) : دیوانه ای نام او ابوالفوارس به غایت نکته گوی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 113).
-
نکته گویی
لغتنامه دهخدا
نکته گویی . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) عمل نکته گوی . رجوع به نکته گوی شود : مشغول به نکته گویی و بذله جویی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 108).