کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نکاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نکاح
لغتنامه دهخدا
نکاح . [ ن َک ْکا ] (ع ص ) آنکه زن بسیار گرفته باشد. کثیرالنِکاح .پرشهوت . (ناظم الاطباء). رجوع به نِکاح و نکح شود.
-
نکاح
لغتنامه دهخدا
نکاح . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد، در 2هزارگزی شمال مشهد در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 324 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و میوه ها، شغل اهالی زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9...
-
نکاح
لغتنامه دهخدا
نکاح . [ ن ِ ] (ع مص ) زن کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (زوزنی ).عقد زناشوئی بستن . (از منتهی الارب ). زن گرفتن . تزوج . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نکح . (متن اللغة). کابین کردن . (یادداشت مؤلف ). || شوی کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص...
-
جستوجو در متن
-
مناکحة
لغتنامه دهخدا
مناکحة. [ م ُ ک َ ح َ ] (ع مص ) با کسی نکاح کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نکاح کردن . (آنندراج ). شوهر دادن زن را. نکاح . (ناظم الاطباء).
-
مطز
لغتنامه دهخدا
مطز. [ م َ ] (ع مص ) گائیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نکاح . (ناظم الاطباء). به نکاح در آوردن زن را. (از محیطالمحیط).
-
انکحة
لغتنامه دهخدا
انکحة. [ اَ ک ِ ح َ ] (ع اِ) ج ِ نِکاح . (ناظم الاطباء). رجوع به نکاح شود.
-
بی مهر
لغتنامه دهخدا
بی مهر. [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مهر) بی کابین . بی صداق . بی مهریه . - نکاح بی مهر ؛ نکاح بی کاوین . رجوع به مهر شود.
-
نکح
لغتنامه دهخدا
نکح . [ ن َ ] (ع اِ) کُس زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (مص ) زن کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از متن اللغة). نکاح . رجوع به نکاح شود. || شوهر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از متن اللغة). رجوع به نکاح شود. || مجامعت کردن . (تاج المصا...
-
طعج
لغتنامه دهخدا
طعج . [ طَ ] (ع مص ) نکاح . (تاج العروس ).
-
زواج
لغتنامه دهخدا
زواج . [ زَ ] (ع اِمص ) اسم است از تزویج . (از اقرب الموارد). نکاح و عروسی . (ناظم الاطباء). زناشویی . نکاح . عروسی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
شغار
لغتنامه دهخدا
شغار. [ ش ِ ] (ع اِمص ) نکاح جاهلیت و آن این بود که مردی زنی را تزویج میکرد بشرط آنکه زنی نیز بدهد، مثلاً یکی مر دیگری را میگفت دختری رابه من تزویج کن تا من خواهرم را با تو تزویج کنم و مهر آنها یکی بجای دیگری بود، و پیغمبر آنرا نهی کرد. (منتهی الارب ...
-
مقتی
لغتنامه دهخدا
مقتی . [م َ تی ی ] (ع ص ) (از «م ق ت ») مرد که به نکاح آورد زن پدر را یا پسر آن مرد. (منتهی الارب ). کسی که زن پدر را نکاح کرده باشد. و نیز اولاد آن کس . (ناظم الاطباء). مردی که پس از پدر زن او را به نکاح خویش درآورد یا پسر آن مرد. (از اقرب الموارد) ...
-
عزط
لغتنامه دهخدا
عزط. [ ع َ] (ع مص ) نکاح و گائیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
هم دامان
لغتنامه دهخدا
هم دامان . [ هََ ] (ص مرکب ) دو کس که دو خواهر را به نکاح داشته باشند، هر کدام هم دامان آن دیگری باشند. (آنندراج ). رجوع به هم داماد شود.