کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نَّسْلَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نسل
لغتنامه دهخدا
نسل . [ ن َ ] (ع اِ) فرزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ خطی ) (دستوراللغة). ولد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). زاد و زه . (نصاب ). ذرّیة. (اقرب الموارد) (المنجد). زه و زاده . (ترجمان علامه...
-
نسل
لغتنامه دهخدا
نسل . [ ن َ س َ ] (ع اِ) شیری که از انجیر سبز برآید. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آن شیر که بر سر پستان باقی بماند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). باقی شیر که در پستان بماند. (مهذب الاسماء). || شیری که ...
-
نسل
لغتنامه دهخدا
نسل . [ ن َ س ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نمارستاق بخش نور شهرستان آمل . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
نسل
لغتنامه دهخدا
نسل . [ ن ِ س ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل ، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر خوش آب وهوا واقع است و 180 تن سکنه دارد. آبش از شکراﷲرود، محصولش غلات و لبنیات و عسل ، شغل اهالی زراعت و گله داری است . در این ده از آثار باستان برجی کهن وجود ...
-
نسل
لغتنامه دهخدا
نسل . [ ن ِ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اورامان بخش رزاب شهرستان سنندج ، در5هزارگزی شمال شرقی رزاب و 4هزارگزی شمال شرقی راه مریوان به رزاب ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و حبوبات و توتون و پنبه...
-
نسل ادهم
لغتنامه دهخدا
نسل ادهم . [ ن َ ل ِ اَ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شرابی است که ازانگور سیاه ساخته باشند. (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
خوش نسل
لغتنامه دهخدا
خوش نسل . [ خوَش ْ /خُش ْ ن َ ] (ص مرکب ) اصیل در نژاد و خون . خوش نژاد.
-
در و نسل
لغتنامه دهخدا
در و نسل . [ دَرْ رُ ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در این مورد به دال مهمله و در مثنوی نیکلسن «ذر و نسل » به ذال معجمه آمده و در همه ٔ این موارد معنی بچه و فرزند می دهد و مرادف است با تعبیر «زاد و ولد» و «زه و زای » و «زاد و رود». و در عربی به معنی ش...
-
نسلاً بعد نسل
لغتنامه دهخدا
نسلاً بعد نسل . [ ن َ لَم ْ ب َ دَ ن َ لِن ْ / ب َ دَ ن َ ] (ع ق مرکب ) پشت اندر پشت . پشت در پشت . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
نصل
لغتنامه دهخدا
نصل . [ ن َ ] (اِخ ) ستاره از قدر چهارم در نوک صورت سهم . (یادداشت مؤلف ).
-
نصل
لغتنامه دهخدا
نصل . [ ن َ ] (ع اِ) آهن تیر و سنان و شمشیر و کارد مادام که مِقْبَض و دسته ای نداشته باشد . (از اقرب الموارد). آهن [ تیغه یا پیکان ] بدون قبضه ٔ نیزه و تیر و کارد و شمشیر. (از معجم متن اللغة) (از المنجد). پیکان . (دهار). ج ، انصل ، نصال ، نصول . رجوع...
-
نثل
لغتنامه دهخدا
نثل . [ ن َ ] (ع مص ) گوشت پاره پاره کرده در دیگ انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || زره افکندن از کسی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زره جدا کردن از کسی . (از اقرب الموارد). انداختن بر کسی زره او را. (منتهی الارب ) (ن...
-
نثل
لغتنامه دهخدا
نثل . [ ن َ ث َ ] (ع ص ) حفرة نثل ؛ چاه کنده شده . (ناظم الاطباء). محفور. (اقرب الموارد). کندیده . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
نسل
لغتنامه دهخدا
نسل . [ ن َ ] (ع اِ) فرزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ خطی ) (دستوراللغة). ولد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). زاد و زه . (نصاب ). ذرّیة. (اقرب الموارد) (المنجد). زه و زاده . (ترجمان علامه...