کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نِیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیر
لغتنامه دهخدا
نیر. (اِخ ) دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل . در 36هزارگزی غرب اردبیل در مسیر جاده ٔ اردبیل به تبریز در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 2320 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود، محصولش غلات و حبوبات ، شغل اهالی زراعت وگله داری است ...
-
نیر
لغتنامه دهخدا
نیر. (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش نیر شهرستان نیر. در 57هزارگزی جنوب غربی یزد متصل به راه فرعی نیر به ابرقو. مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است : طول 54 درجه و 17 دقیقه و 20 ثانیه ٔ شرقی از نصف النهار گرینویچ . عرض 31 درجه و 32 دقیقه و 30 ثانیه ٔ شمالی . ...
-
نیر
لغتنامه دهخدا
نیر. (اِخ ) نام یکی از دهستانهای حومه ٔ شهرستان اردبیل . از شمال به دهستان ایردموسی و از جنوب به دهستان ملایعقوب ، از مشرق به دهستان کورائیم و از مغرب به دهستان آغمیون محدود می باشد. این دهستان در قسمت شرق اردبیل در منطقه ای کوهستانی واقع است و از 33...
-
نیر
لغتنامه دهخدا
نیر. (اِخ ) یکی از بخشهای یازده گانه ٔ شهرستان یزد و در جنوب این شهرستان واقع است . از شمال به بخش مهریز و تفت ، از جنوب به بخش شهربابک و کویر ابرقو، از مشرق به بخش مهریز از مغرب به بخش اردکان و ابرقو محدود است . منطقه ٔ این بخش کوهستانی بوده ، هوای ...
-
نیر
لغتنامه دهخدا
نیر. (ع اِ) نی و رشته چون مجتمع گردد. (منتهی الارب ). قصب و خیوط چون با هم آیند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || نگار جامه . (منتهی الارب ). طراز جامه . (فرهنگ خطی ). عَلَم . (دهار) (منتهی الارب ). علم جامه . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (از...
-
نیر
لغتنامه دهخدا
نیر. [ ن َ ] (ع مص ) نگارین کردن جامه را. (از منتهی الارب ).نیر و علم بر جامه به کار بردن . (از اقرب الموارد). علم کردن جامه . (از تاج المصادر بیهقی ). || روشن گردیدن . (از ناظم الاطباء). رجوع به نور شود.
-
نیر
لغتنامه دهخدا
نیر. [ ن َی ْ ی ِ ] (ع ص ) بسیار نورکننده . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). نوردهنده . روشن کننده . (ناظم الاطباء). روشن . (دستورالاخوان ). منیر. (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغة). خوشرنگ . تابناک . (از متن اللغة). روشن . تابدار. (ناظم الاطباء). تابا...
-
نیر
لغتنامه دهخدا
نیر. [ ن ِ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان . در 10هزارگزی جنوب قصبه ٔ رزن ، 5هزارگزی خاور شوسه ٔ رزن به همدان و در جلگه ٔ سردسیر مالاریائی واقع است و 1500 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات وحبوبات و صیفی و لبنیات و ش...
-
نیر
لغتنامه دهخدا
نیر. [ ن ِ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش رزاب شهرستان سنندج . در 40هزارگزی جنوب شرقی رزاب و 15 هزارگزی شمال شرقی بالنگان ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع و 771 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و لبنیات و میوه و شغل اهالی زراعت ...
-
واژههای همآوا
-
نیر
لغتنامه دهخدا
نیر. (اِخ ) دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل . در 36هزارگزی غرب اردبیل در مسیر جاده ٔ اردبیل به تبریز در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 2320 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود، محصولش غلات و حبوبات ، شغل اهالی زراعت وگله داری است ...
-
نیر
لغتنامه دهخدا
نیر. (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش نیر شهرستان نیر. در 57هزارگزی جنوب غربی یزد متصل به راه فرعی نیر به ابرقو. مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است : طول 54 درجه و 17 دقیقه و 20 ثانیه ٔ شرقی از نصف النهار گرینویچ . عرض 31 درجه و 32 دقیقه و 30 ثانیه ٔ شمالی . ...
-
نیر
لغتنامه دهخدا
نیر. (اِخ ) نام یکی از دهستانهای حومه ٔ شهرستان اردبیل . از شمال به دهستان ایردموسی و از جنوب به دهستان ملایعقوب ، از مشرق به دهستان کورائیم و از مغرب به دهستان آغمیون محدود می باشد. این دهستان در قسمت شرق اردبیل در منطقه ای کوهستانی واقع است و از 33...
-
نیر
لغتنامه دهخدا
نیر. (اِخ ) یکی از بخشهای یازده گانه ٔ شهرستان یزد و در جنوب این شهرستان واقع است . از شمال به بخش مهریز و تفت ، از جنوب به بخش شهربابک و کویر ابرقو، از مشرق به بخش مهریز از مغرب به بخش اردکان و ابرقو محدود است . منطقه ٔ این بخش کوهستانی بوده ، هوای ...
-
نیر
لغتنامه دهخدا
نیر. (ع اِ) نی و رشته چون مجتمع گردد. (منتهی الارب ). قصب و خیوط چون با هم آیند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || نگار جامه . (منتهی الارب ). طراز جامه . (فرهنگ خطی ). عَلَم . (دهار) (منتهی الارب ). علم جامه . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (از...