کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نِعَمَهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نعمة
لغتنامه دهخدا
نعمة. [ ن َ م َ ] (ع اِمص ،اِ) فراخی . آسودگی زندگانی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). تنعم . (تاج العروس ). فراخی و وسعت و آسایش در زندگانی . تمتع. رفاهیت . (ناظم الاطباء). نعمةالعیش ؛ خوبی و غضارت زندگی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).- واسعالنعمة ؛...
-
نعمة
لغتنامه دهخدا
نعمة. [ ن َ م َ ت َ / ن ِ م َ ت َ / ن ُ م َ ت َ ] (ع اِ) نعمة عین ؛ اکراماً لک و انعاماً لعینک . (متن اللغة). نعام عین . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به نعام شود.
-
نعمة
لغتنامه دهخدا
نعمة. [ ن َ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیرم بخش گاوبندی شهرستان لار. در 38 هزارگزی شمال شرقی گاوبندی در جلگه ٔگرمسیری واقع است و 126 نفر سکنه دارد. آبش از چاه تأمین می شود. محصولش غلات و خرما است . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرا...
-
نعمة
لغتنامه دهخدا
نعمة. [ ن ِ م َ ] (ع اِمص ، اِ) دست و دسترس نیکو. (از منتهی الارب ). آنچه از روزی و مال و جز آن که نصیب آید. (از اقرب الموارد). یدالبیضاء الصالحة. (متن اللغة) (اقرب الموارد). || نعمةاﷲ؛ آنچه خدا به بنده عطا کند از چیزهائی که غیر از آن مورد آرزوی او ن...
-
نعمة
لغتنامه دهخدا
نعمة. [ ن ِ م ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ سوسنگرد شهرستان دشت میشان ، در 4هزارگزی جنوب غربی سوسنگرد در دشت گرمسیری واقع است و 600 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ کرخه تأمین می شود. محصولش غلات و برنج است . شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی...
-
نعمة
لغتنامه دهخدا
نعمة. [ ن ُ م َ ] (ع اِ) مسرت . (تاج العروس ). || نعمةالعین ؛ آنچه بدان خنکی چشم دست دهد. (آنندراج ). قرةالعین . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
نامه
لغتنامه دهخدا
نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) پهلوی «نامک » (= کتاب ) مأخوذ از «نام »، کردی «نامه » (= مراسله ) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مکتوب . قرطاس قرطس . (منتهی الارب ). کتابت . (برهان قاطع). (آنندراج ) (انجمن آرا). کاغذی که به نام کسی نوشته شود. (فرهنگ نظا...
-
جستوجو در متن
-
نعمات
لغتنامه دهخدا
نعمات . [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نعمة. رجوع به نِعمَة شود.
-
نعمات
لغتنامه دهخدا
نعمات . [ ن ِ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ نعمة. رجوع به نِعمَة شود.
-
نعمات
لغتنامه دهخدا
نعمات . [ ن ِ ع َ ] (ع اِ) نعمت ها. خوبیها. نیکیها. (ناظم الاطباء). ج ِ نعمة. رجوع به نِعمَة شود.
-
منعم
لغتنامه دهخدا
منعم . [ م َ ع َ ] (ع مص ) نِعمَة. دارای رفاهیت و آسایش گردیدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نعمة شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن نعمة. علی بن عبداﷲبن خلف بن محمدبن عبدالرحمان بن عبدالملک انصاری مالکی ، مشهور به ابن نعمة و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی انصاری (ابن عبداﷲبن خلف بن ...) شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی طالب بن نعمه . متوفی به سال 730 هَ . ق . بسن صدواندسالگی .