کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نُقل و نبات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نقل
لغتنامه دهخدا
نقل . [ ن ِ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نِقْلة.
-
نقل ماتم
لغتنامه دهخدا
نقل ماتم . [ ن َ ل ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حلوائی که با جنازه ٔ مرده می فرستند. (ناظم الاطباء). رجوع به نُقل ِ ماتم شود.
-
نقل آباد
لغتنامه دهخدا
نقل آباد.[ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم بالا از بخش سیرد شهرستان زنجان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
نقل آور
لغتنامه دهخدا
نقل آور. [ ن ُ وَ ] (نف مرکب ) آنکه نقل ها را سربه راه سازد در بزم شراب . (آنندراج ) (از بهار عجم ).
-
نقل پذیری
لغتنامه دهخدا
نقل پذیری . [ ن َ پ َ] (حامص مرکب ) صفت نقل پذیر. رجوع به نقل پذیر شود.
-
نقل فروشی
لغتنامه دهخدا
نقل فروشی . [ ن ُ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل نقل فروش . رجوع به نقل فروش شود. || (اِ مرکب ) جای نقل فروختن . شیرینی فروشی . مغازه ٔ نقل فروش .
-
نقل نویسی
لغتنامه دهخدا
نقل نویسی . [ ن َ ن ِ ] (حامص مرکب ) نوشتن از روی نوشته ٔ دیگری . نوشتن از روی مسوده . (ناظم الاطباء).
-
چشمه نقل
لغتنامه دهخدا
چشمه نقل . [ چ َ م َ ن ُ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش سمیرم شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
جستوجو در متن
-
نثار چیدن
لغتنامه دهخدا
نثار چیدن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) برچیدن زر و سیم و گوهر و نقل و نبات و افشاندنی های دیگر که بر سر شاه یا داماد یا عروس نثار کنند.
-
نخم
لغتنامه دهخدا
نخم . [ ن َ خ َ / ن َ ] (اِ) پارچه ٔ افراشته شده بر روی چوب که در عروسی ها و جشن ها نصب می نمایند و بدان برمیگیرند نقل و نبات و پولی را که میان مردم نثار کرده می شود. (ناظم الاطباء).
-
گاگا
لغتنامه دهخدا
گاگا. (اِ) نقل و نبات و میوه های خشک . (برهان ) . آجیل ، قاقا (در زبان اطفال ). قاقالی لی (در زبان اطفال ) : در کنارش نه آن زمان گاگاتا شود سرخ چهره اش چو لکا.سنائی غزنوی (رشیدی ، از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
ثأوفرسطس
لغتنامه دهخدا
ثأوفرسطس . [ ث َ اُ ف ِ رَ طِ ] (اِخ ) یکی از شاگردان و دوستان ارسطاطالیس و بقولی برادرزاده یا خواهرزاده ٔ او. وی در سال 371 ق .م . متولد شد و پس از ارسطاطالیس در مدرسه ٔ او بنام لوقیا بتدریس مشغول گشت و کتب بسیار تألیف کرد که بعض آنها تا کنون باقی...
-
تنگسار
لغتنامه دهخدا
تنگسار. [ ت َ ] (اِ) بمعنی فسخ است و فسخ در لغت بمعنی ضعف و جهل و فساد رأی و نقصان عقل باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || و به اصطلاح اهل تناسخ آنست که چیزی را دو مرتبه تزلزل واقع شود چنانکه روح انسانی به صورت حیوان دی...
-
حبق
لغتنامه دهخدا
حبق . [ ح َ ب َ ] (ع اِ) هر نبات مابین شجر و گیاه . بُته . بوتَه . و چون مطلق گویند، مراد پودنه ٔ وحشی است . بودنج برّی . پودینه . (منتهی الارب ). غاغ . پونه . فودنج برّی . فوتنج . پونه . حبق الماء. حبق التمساح . نمام . فوتنج نهری . نعنعالماء. و صاحب...