کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نُزِّلَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نزل
لغتنامه دهخدا
نزل . [ ن ُ زُ ] (ع اِ) آنچه پیش مهمان فرودآینده نهند از طعام و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خوراکی که برای مهمان آماده کرده شده . (از فرهنگ نظام ). آنچه آماده شده است تا پیش مهمان نهند. (از اقرب الموارد). نُزْل . (المنجد). ج ، ا...
-
جستوجو در متن
-
نزال
لغتنامه دهخدا
نزال . [ ن َ ] (ع اِ) نُزل . رجوع به نُزل شود.
-
ذونزل
لغتنامه دهخدا
ذونزل . [ ن َ زَ ] (ع ص مرکب ) بسیار باران .ابری نزل و ذونزل ؛ بسیار باران . (از تاج العروس ).
-
هفت علفخانه
لغتنامه دهخدا
هفت علفخانه . [ هََ ع َ ل َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) هفت اقلیم و هفت کشور. (برهان ) : آتش زنیم هفت علفخانه ٔ فلک چون بنگریم نزل فراوان صبحگاه .خاقانی .
-
کینه سنج
لغتنامه دهخدا
کینه سنج . [ ن َ / ن ِ س َ ] (نف مرکب ) کینه دار. کینه کش .کینه ور. کینه ورز. (آنندراج ). انتقامجو : به جای فرستادن نزل و گنج چرا با هزبران شدی کینه سنج ؟نظامی (از آنندراج ).
-
تن آبادان
لغتنامه دهخدا
تن آبادان . [ ت َ ] (ص مرکب ) تن آباد : اصفهبد همه ٔ زمستان ایشان را نزل و علف و هدایا و تحف فرستاد. چون اسبان فربه و ایشان تن آبادان شدند پیام دادند که یا به دین ما بگرود و اگر نه ولایت از تو بازگیریم . (تاریخ طبرستان ).
-
درگه نشین
لغتنامه دهخدا
درگه نشین . [ دَ گ َه ْ ن ِ ] (نف مرکب ) درگه نشیننده . نشیننده ٔ درگاه . مقیم حضرت . ساکن در خانه : که درگه نشینان شه را تمام کفایت شد آن نزل در صبح و شام .نظامی .
-
قحطسال
لغتنامه دهخدا
قحطسال . [ ق َ ] (اِ مرکب ) سال خشک بی باران . (ناظم الاطباء). خشک سال . (آنندراج ). سال مجاعه . (ناظم الاطباء) : وز بنه ٔ طبع در این قحطسال نزل بیفکنده و بنهاده خوان .خاقانی .
-
ناخوذة
لغتنامه دهخدا
ناخوذة. [ ذَ] (معرب ، اِ مرکب ) تعریب ناخدا. ج ، نواخذة. رجوع به ناخدا شود : جائت عساکرهم و نزل الناخوذة الیهم و معه هدیة لابن الملک . (سفرنامه ٔ ابن بطوطه ).
-
جحیش
لغتنامه دهخدا
جحیش .[ ج َ ] (ع اِ) کرانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شق . جانب . (از قطر المحیط). || ناحیه . (منتهی الارب ) (قطر المحیط). || (ص )تنها. الفرید الذی لایزحمه فی داره مزاحم . یقال : نزل فلان جحیشاً؛ اذا نزل حریداً فریداً. (از ذیل اقرب ا...
-
انزال
لغتنامه دهخدا
انزال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نُزل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چیزهایی که پیش مهمان فرود آینده نهند : پوشیده بخطها و نامه ها و طرائف گرگان و دهستان جز از آنچه در جمله ٔ انزال امیرمحمود فرستاده بود. (تاریخ بیهقی چ فیاض - غنی ص 135). به ابواب تشریفات ...
-
وذفان
لغتنامه دهخدا
وذفان . [ وَ ] (ع اِ)شتاب زدگی و نزدیک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و به همین معنی است در سیره ٔ پیغمبر (ص ): نزل بام معبد وذفان مخرجه الی المدینه ؛ ای حدثانه و سرعانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
ذونزل
لغتنامه دهخدا
ذونزل . [ ن ُ زُ ] (ع ص مرکب ) مبارک . یقال طعام ذونزل و نزیل ؛ ای مبارک و یقال رجل ذونزل ؛ ای کثیر النفل و العطاء و البرکة و قال لبید : و لن تعدموا فی الحرب لیثاً مجرباًو ذا نزل عندالرزیة باذلا.(تاج العروس ).
-
قریتان
لغتنامه دهخدا
قریتان . [ ق َرْ ی َ ] (اِخ ) مکه و طائف است . در قرآن آمده است : و قالوا لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم . (قرآن 31/43). و شعر معن بن اوس نیز همان دو شهر را اراده میکند : لها مورد بالقریتین و مصدرلَفوت ِ فلاة لاتزال تنازله .(معجم البلدا...
-
مآب
لغتنامه دهخدا
مآب . [ م َ ] (اِخ ) شهری است در بلقاء.(منتهی الارب ). شهری است در شام از نواحی بلقاء. (ازمعجم البلدان ). شهری بوده است در جنوب شام از نواحی بلقاء و اکنون خراب است و نشانی از آن باقی نیست . (از قاموس الاعلام ترکی ) : فبلغهم ان هرقل قد نزل مآب من البل...