کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نُجِّيَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نجی
لغتنامه دهخدا
نجی ٔ. [ ن َ ] (ع ص ) بدچشم سخت چشم زخم رساننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نجِی ٔ. رجوع به نجی ٔ [ ن َ ج ِءْ ] شود.
-
نجی
لغتنامه دهخدا
نجی ٔ. [ ن َ ج ِءْ ] (ع ص ) بدچشم سخت چشم زخم رساننده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (اقرب الموارد). نجؤ. نجی ٔ. نجوء. (از آنندراج ): نجی ءالعین ؛ خبیث العین . بدچشم . (از المنجد).
-
نجی
لغتنامه دهخدا
نجی . [ ن َ ] (از ع ، ص ) بدچشم . سخت چشم زخم رساننده . نجی ٔ. (ناظم الاطباء). || همراز. (ناظم الاطبا). رجوع به نَجی ّ شود. || (اِ) راز. (ناظم الاطباء). رجوع به نَجی ّ شود.
-
نجی
لغتنامه دهخدا
نجی . [ ن َ جی ی ] (اِخ ) لقب موسی پیغامبر. (مهذب الاسماء). رجوع به نجی الرحمن شود.
-
نجی
لغتنامه دهخدا
نجی . [ ن َ جی ی ] (اِخ ) لقب نوح پیغامبر است . مخفف نجی اﷲ است . رجوع به نجی اﷲ شود.
-
نجی
لغتنامه دهخدا
نجی . [ ن َ جی ی ] (ع اِ) راز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سِر. (اقرب الموارد) (المنجد). ج ، انجیة. || (ص ) همراز. (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (دهار) (دستور اللغة). همراز کسی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). که با او راز گوئی...
-
نجی
لغتنامه دهخدا
نجی . [ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش رزاب شهرستان سنندج ، در 21 هزارگزی مشرق رزاب و 8 هزارگزی مغرب آویهنگ ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و توتون و لبنیات و میوه ها و شغل اهالی زراعت...
-
نجی ا
لغتنامه دهخدا
نجی ا. [ ن َ جی یُل ْ لاه ] (اِخ ) لقب نوح پیغامبر است . رجوع به نوح شود.
-
نجی الرحمن
لغتنامه دهخدا
نجی الرحمن . [ ن َ جی یُرْ رَ ما ] (اِخ ) لقب موسی کلیم اﷲ است . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
انجیة
لغتنامه دهخدا
انجیة. [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ نجی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). همرازان . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به نجی شود.
-
نجیة
لغتنامه دهخدا
نجیة. [ ن َجی ی َ ] (ع ص ) تأنیث ِ نجی . رجوع به نجی شود. || ناقة نجیة؛ ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء).
-
نجوء
لغتنامه دهخدا
نجوء. [ ن َ ] (ع ص ) بدچشم . سخت چشم زخم رساننده . نجؤ. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). نجی ٔ [ ن َ ج ِءْ ] . (منتهی الارب ). نجی ٔ [ ن َ ] . (المنجد).- نجوءالعین ؛ خبیث العین . (از المنجد).
-
فرجی
لغتنامه دهخدا
فرجی . [ ف َ رَ ] (اِ) نوعی از قبای بی بند گشاد و در پیش آن بعضی تکمه افزایند و بیشتر بر فراز جامه پوشند. (آنندراج ). بغلتاق . بغلطاق . بغطاق . (یادداشت به خط مؤلف ) : هفت فرجی آوردند. (تاریخ بیهقی ).صوفیی بدرید جبه در حرج پیشش آمد بعد بدریدن فرج کر...
-
تنجیة
لغتنامه دهخدا
تنجیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) برهانیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ) (از دهار) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). رستن و رهانیدن (لازم و متعدی است ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بر بالا افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزن...