کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نَاقَةُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ناقه
لغتنامه دهخدا
ناقه . [ ق ِه ْ ] (ع ص ) از بیماری به شده . (مهذب الاسماء). به شده از بیماری . (منتهی الارب ). آن باشد که از بیماری بیرون آمده باشد و هنوز تندرست نگشته و آن حال را نقاهت گویند. (فرهنگ نظام از جواهر اللغة). با «ها»ی ملفوظ، دارای نقاهت و آنکه ازبیماری ...
-
ناقة
لغتنامه دهخدا
ناقة. [ ق َ ] (ع اِ) شتر ماده . (منتهی الارب ). الانثی من الابل . (المنجد) (اقرب الموارد).ماده شتر. (ناظم الاطباء). اشتر ماده . (مهذب الاسماء) (دهار). اروانه . مایه . مادینه شتر. ج ، ناق ، نوق ، أنوق ، انؤق ، اونق ، اینق ، نیاق ، ناقات ، انواق . جج...
-
حجر ناقه
لغتنامه دهخدا
حجر ناقه . [ ح َ ج َ رِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مستوفی گوید: در چراگاه شتر میباشد (؟). چون آنرا بر خوان و سفره ٔ طعام نهند هرکه از آن خورد لذتش نداند. (نزهة القلوب ).
-
ناقه ٔ صالح
لغتنامه دهخدا
ناقه ٔ صالح . [ ق َ / ق ِ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) شتری که صالح پیغمبر برانگیخت معجزنمائی خویش را، و قوم عاد را از کشتن آن شتر برحذر داشت و چون قوم نصیحت واندرز صالح را ناشنوده گرفتند و شتر را کشتند، خداوند صاعقه ای بر آنان فروفرستاد و قوم تباه کار کافر رابک...
-
واژههای همآوا
-
نعقة
لغتنامه دهخدا
نعقة. [ن َ ع َ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناعق . (از ناظم الاطباء).
-
ناغط
لغتنامه دهخدا
ناغط. [ غ ِ ] (ع ص ) یکی نُغُط. دراز از مردان ، چنانکه در تهذیب است و در قاموس نویسد: دراز م-ردان . (اق-رب الموارد). رج-وع ب-ه نُغُط ش-ود.
-
ناقط
لغتنامه دهخدا
ناقط. [ ق ِ ] (اِخ ) محمدبن عمران ناقط. از اهل بصره است . وی از عبداﷲ صفار و از او طبرانی روایت کند. (از الانساب سمعانی ص 551).
-
ناقط
لغتنامه دهخدا
ناقط. [ ق ِ ] (ع ص ) نقیط. بنده ٔآزادکرده . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). بنده ای که آن را بنده ای آزاد آزاد کرده باشد. (ناظم الاطباء). مولی المولی . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). عبدالعبد. (المنجد). بنده ٔ آزاد و آزادکرده . (آنندراج ).
-
ناقة
لغتنامه دهخدا
ناقة. [ ق َ ] (ع اِ) شتر ماده . (منتهی الارب ). الانثی من الابل . (المنجد) (اقرب الموارد).ماده شتر. (ناظم الاطباء). اشتر ماده . (مهذب الاسماء) (دهار). اروانه . مایه . مادینه شتر. ج ، ناق ، نوق ، أنوق ، انؤق ، اونق ، اینق ، نیاق ، ناقات ، انواق . جج...
-
جستوجو در متن
-
قسوس
لغتنامه دهخدا
قسوس . [ ق َ ] (ع ص ) ناقه ای که تنها چرا کند. || ناقه ٔ دشوارخوی . || ناقه ای که شیر آن کم شدن گیرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
اونق
لغتنامه دهخدا
اونق . [ اَ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ ناقه . (المنجد). رجوع به ناقه شود.
-
اسحوف
لغتنامه دهخدا
اسحوف . [ اُ ] (ع ص ) اِسْحَوْف . ناقه ٔ فراخ سوراخ پستان : ناقة اسحوف یا ناقة اسحوف الاحالیل . || یا ناقه ٔ بسیارشیر که آواز دوشیدن شیر آن شنیده شود. (منتهی الارب ).
-
حانة
لغتنامه دهخدا
حانة. [ حان ْ ن َ ] (ع ص ) نعت فاعلی مؤنث از حنین . || ناقه که از جدایی بچه ٔ خود بنالد. || ناقة: ما له حانة و لا آنة؛ او را نه ناقه ونه گوسفند است ؛ ای لا ناقة و لا شاة. (منتهی الارب ).