کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نو و نالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کت نو
لغتنامه دهخدا
کت نو. [ ] (اِخ ) قریه ای است چهار فرسنگی جنوب آباده . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
کت نو
لغتنامه دهخدا
کت نو. [ ک َ ن َ ] (اِخ ) چهار فرسخ جنوب آباده است . (فارسنامه ٔ ناصری چ سنگی ص 170).
-
نو آوردن
لغتنامه دهخدا
نو آوردن . [ ن َ / نُو آ وَ دَ ] (مص مرکب ) ابداع . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). اطراف . (منتهی الارب ). ابتکار کردن . بدعت .
-
نو برگ
لغتنامه دهخدا
نو برگ . [ ن َ / نُو ب َ ] (اِ مرکب ) برگ که درخت امسال به بهاران آورده است . (یادداشت مؤلف ). برگ نو. || نوبرگ (ص مرکب ) نهال که تازه برگ آورده است . درخت نونشانده که تازه برگ کرده است .
-
نو پوشیدن
لغتنامه دهخدا
نو پوشیدن . [ ن َ / نُو دَ] (مص مرکب ) رخت نو بر تن کردن . جامه ٔ نو پوشیدن .
-
نو ساختن
لغتنامه دهخدا
نو ساختن . [ ن َ / نُو ت َ ] (مص مرکب ) تازه بنا کردن . || تعمیر کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || تجدید کردن . تازه کردن : از ایدر به پوزش برِ شاه روچو بینی ورا بندگی ساز نو.فردوسی .
-
دروازه ٔ نو
لغتنامه دهخدا
دروازه ٔ نو. [ دَرْ زَ / زِ ی ِ ن َ / نُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) محله ٔ لولیان . (از آنندراج ) : نه از دروازه ٔ نو دری برویم گشودند. (طاهر نصیرآبادی ، از آنندراج ).
-
ده نو
لغتنامه دهخدا
ده نو. [ دِه ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . واقع در 32هزارگزی جنوب بنجار. سکنه ٔ آن 968 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. راه آن فرعی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ده نو
لغتنامه دهخدا
ده نو. [ دِه ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان یزد. واقع در 9هزارگزی جنوب یزد. دارای 1515 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. راه آن فرعی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
ده نو
لغتنامه دهخدا
ده نو. [ دِه ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آل حرم بخش کنگان شهرستان بوشهر.واقع در 82هزارگزی جنوب خاوری کنگان . سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از چاه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
ده نو
لغتنامه دهخدا
ده نو. [ دِه ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد. واقع در 24هزارگزی شمال باختری فریمان . دارای 106 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
ده نو
لغتنامه دهخدا
ده نو. [ دِه ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بارمعدن بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 30هزارگزی جنوب باختری چکنه ٔ بالا. دارای 126 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
ده نو
لغتنامه دهخدا
ده نو. [ دِه ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا شهرستان نهاوند. واقع در 4هزارگزی جنوب شهر نهاوند. سکنه ٔ آن 360تن . آب آن از رودخانه ٔ گاماسیاب تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
ده نو
لغتنامه دهخدا
ده نو. [ دِه ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برخوار بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان . واقع در12هزارگزی شمال باختری اصفهان دارای 3166 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
ده نو
لغتنامه دهخدا
ده نو. [ دِه ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . واقع در 68هزارگزی شمال خاوری بهبهان . دارای 125 تن سکنه . آب آن از چشمه تأمین می شود. ساکنین از طایفه ٔ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).