کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوک بر امده هر چیزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نوک جنوب
لغتنامه دهخدا
نوک جنوب . [ نُک ْ ک ِ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 180 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ بمپور، محصولش غلات و ذرت ، شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
نوک آباد
لغتنامه دهخدا
نوک آباد. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
نوک آباد
لغتنامه دهخدا
نوک آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان شیان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان ، در 15 هزارگزی جنوب غربی فلاورجان و 6 هزارگزی جاده ٔ شهرکرد به اصفهان ، در جلگه ٔ معتدل هوایی واقع است و 1510 تن سکنه دارد. آبش از زاینده رود، محصولش غلات و برنج و پنبه ، شغل مردمش ...
-
نوک آباد
لغتنامه دهخدا
نوک آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان گوهرکوه بخش خاش شهرستان زاهدان ، در 67 هزارگزی شمال غربی خاش و 6 هزارگزی مغرب جاده ٔ زاهدان به خاش ، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 750 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و ذرت و پنبه و لبنیات ، شغل مردمش زراعت و...
-
نوک برگشته
لغتنامه دهخدا
نوک برگشته . [ ن َ / نُو / نو / نُک ْ ب َ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنچه که سرش برگشته ومنحنی باشد: بینی نوک برگشته . (فرهنگ فارسی معین ).
-
نوک بندان
لغتنامه دهخدا
نوک بندان . [ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باهوکلات بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. در15 هزارگزی جنوب دشتیاری و 2 هزارگزی مغرب راه دشتیاری به بریس ، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و250 تن سکنه دارد. محصولش خرما و ذرت و حبوبات ، شغل مردمش زراعت است . ...
-
نوک تیز
لغتنامه دهخدا
نوک تیز. [ ن َ / نُو / نو / نُک ْ ] (ص مرکب ) آنچه که رأسش تیز باشد. (فرهنگ فارسی معین ). سرتیز.
-
نوک جو
لغتنامه دهخدا
نوک جو. [ نُک ْ ک ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش زابلی شهرستان سراوان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
نوک جو
لغتنامه دهخدا
نوک جو. [ نُک ْ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده بالای بخش خاش شهرستان زاهدان در 35 هزارگزی شمال شرقی خاش و 2 هزارگزی غرب راه گزو به خاش ، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 107 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و لبنیات ، شغل مردمش زراعت و گله داری...
-
نوک دار
لغتنامه دهخدا
نوک دار. [ن َ / نُو / نو نُک ْ ] (نف مرکب ) هرچیز که دارای سر تیز باشد. (ناظم الاطباء). که سری تیز و باریک دارد.
-
نوک ریز
لغتنامه دهخدا
نوک ریز. [ ن َ / نُو / نو / نُک ْ ] (اِ مرکب ) قلم فرورفته در مرکب و سیاهی . (ناظم الاطباء)؟
-
ده نوک
لغتنامه دهخدا
ده نوک . [ دِه ْ ن ُ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقعدر 60هزارگزی جنوب باختری شیراز. سکنه 335 تن . آب آن از چشمه ٔ ماسوم . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
مخروطی نوک
لغتنامه دهخدا
مخروطی نوک . [ م َ ن ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دسته ای از سبکبالان که دارای نوک مخروطی هستند و گنجشک و قناری و سهره جزو این دسته می باشند. (از لاروس ).
-
مزرعه نوک
لغتنامه دهخدا
مزرعه نوک . [ م َ رَ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، در 44هزارگزی جنوب شرقی بیرجند، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل واقع و دارای 125 تن سکنه است . آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل مردمش زراعت است . مزرعه ٔ اسماعیل نوکی جز...