کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوکگرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نوک
لغتنامه دهخدا
نوک . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
نوک
لغتنامه دهخدا
نوک . (اِخ ) نوک بالا و نوک پائین نام دو ده کوچک است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
نوک
لغتنامه دهخدا
نوک . (ع ص ، اِ) ج ِ انوک است . رجوع به اَنوَک شود. || ج ِ نوکاء. رجوع به نوکاء شود. || (اِمص ) حمق . (اقرب الموارد). گولی . (منتهی الارب ). نَوک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). گویند داءالنوک لیس له دواء. || (مص ) نواکة. نواک . نَوَک . ...
-
نوک
لغتنامه دهخدا
نوک . [ ن َ / نُو / نو / نُک ْ ] (اِ) منقار مرغان . (انجمن آرا) (از برهان )(ناظم الاطباء). تک . نک . نول . شند. چِنگ : طرفه مرغم ز شکل طرفه نمای که پرم در سراست و نوک به پای . امیرخسرو.کرمکی چون ز آب بنمودی نوک کردی دراز و بربودی . جامی .- امثال : مر...
-
نوک
لغتنامه دهخدا
نوک . [ ن َ وَ ] (ع مص ) گول گردیدن . (منتهی الارب ). احمق شدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نواکة. (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد) نُواک . نَواک . (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به اَنوَک شود.
-
نوک
لغتنامه دهخدا
نوک . [ن َ ] (ع اِمص ) حمق . (متن اللغة). رجوع به نوک شود.
-
گرد
لغتنامه دهخدا
گرد. [ گ َ ] (اِ) هندی باستان ورت ، ورتات (چرخیدن )، وخی عاریتی ودخیلی گرد ، منجی گارایی ، پهلوی ورت (گرد، غبار). خاک ، و خاک برانگیخته را خصوصاً گویند. (برهان ) (آنندراج ). غبار. خاک برخاسته : مه نیسان شبیخون کرد گویی بر مه کانون که گردون گشت از او ...
-
گرد
لغتنامه دهخدا
گرد. [ گ ِ ] (اِ) دور و حوالی . اطراف . (از برهان ). گرد و فراهم ودور چیزی . (آنندراج ). پیرامون . پیرامن : زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن کردارنگر نگردی از گرد او که گرم آیی .شهید.تا کی دوم از گرد درِ توکاندر تو نمی بینم چربو. شهید.ای لک ار ناز خواهی و ن...
-
گرد
لغتنامه دهخدا
گرد. [ گ ِ رَ ] (فعل مضارع ) مخفف گیرد. از مصدر گرفتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : یک نیمه ٔ گیتی ستد و سیر نباشدتا نیمه ٔ دیگر بگرد دیر نباشد. منوچهری .ره دین گرد هرکه دانا بودبه دهر آن گراید که کانا بود. اسدی .و رجوع به گرفتن شود.
-
گرد
لغتنامه دهخدا
گرد. [ گ ُ ] (ص ، اِ) در پهلوی «گورت » ظاهراً از ریشه «وورت » و پارسی باستان «ورْتا» ، در لهجه ٔ کاشانی «گوردی و گورد» بلند، بلندی . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || مبارز و دلاور. بهادر و شجاع . (از برهان ) (از آنندراج ) : ایا خورشید سالاران گیتی...
-
نوک جنوب
لغتنامه دهخدا
نوک جنوب . [ نُک ْ ک ِ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 180 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ بمپور، محصولش غلات و ذرت ، شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
نوک آباد
لغتنامه دهخدا
نوک آباد. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
نوک آباد
لغتنامه دهخدا
نوک آباد. (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان ایرانشهر و بر کنار راه ایرانشهر به بمپور، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و ذرت و خرما و لبنیات ، شغل مردمش زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
نوک آباد
لغتنامه دهخدا
نوک آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان ده بالای بخش خاش شهرستان زاهدان ، در27 هزارگزی شمال شرقی خاش و بر سر راه گزو به خاش ، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 162 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و پنبه و لبنیات ، شغل مردمش زراعت و گله داری است . (از ف...
-
نوک آباد
لغتنامه دهخدا
نوک آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان شیان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان ، در 15 هزارگزی جنوب غربی فلاورجان و 6 هزارگزی جاده ٔ شهرکرد به اصفهان ، در جلگه ٔ معتدل هوایی واقع است و 1510 تن سکنه دارد. آبش از زاینده رود، محصولش غلات و برنج و پنبه ، شغل مردمش ...