کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نؤی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نؤی
لغتنامه دهخدا
نؤی . [ ن ُ ئی ی ] (ع اِ) ج ِ نؤی [ ن ُءْی ْ / ن ُ آ ] است . رجوع به نؤی شود.
-
نؤی
لغتنامه دهخدا
نؤی . [ ن ُءْی ْ / ن ُ آ ] (ع اِ) آن جوی که بکنند گرداگردخیمه باران را. (مهذب الاسماء). جویچه گرداگرد خرگاه و سراپرده . (آنندراج ). نأی . نئی . ج ، آناء، نؤی ّ، نِئی ّ و نای . (اقرب الموارد). رجوع به نَاءْی ْ شود.
-
واژههای مشابه
-
نوی
لغتنامه دهخدا
نوی . [ ن َ وا ] (اِخ ) دهی است به سمرقند. (منتهی الارب ). قریه ای است به سه فرسنگی سمرقند و نسبت بدان نوائی است . (یادداشت مؤلف ).
-
نوی
لغتنامه دهخدا
نوی . [ ن َ وا ] (اِخ ) نام شهری است به شام . (ابن بیطار) (یادداشت مؤلف ). دهی است به شام . از آن ده است شیخ الاسلام ابوزکریا نواوی . (منتهی الارب ).
-
نوی
لغتنامه دهخدا
نوی . [ ن َ وا ] (ع اِ) تخم خرما. (غیاث اللغات ). ج ِ نواة. رجوع به نواة شود : عسل دادت از نحل و من از هوارطب دادت از نخل و نخل از نوی . سعدی .|| جهتی که مسافر بطرف آن روی می آورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قصد و آهنگ و طریقة. (ناظم الاطباء)....
-
نوی
لغتنامه دهخدا
نوی . [ ن ُ / ن ِ ] (اِخ ) مصحف . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان قاطع). نُبی . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). قرآن . (مهذب الاسماء). کلام خدا. (برهان قاطع). قرآن مجید. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). رجوع به نبی ...
-
نوی
لغتنامه دهخدا
نوی . [ ن ُ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانای شهرستان اورمیه ، در 25 هزارگزی جنوب سلوانا، در دره ٔ سردسیری واقع است و 113 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و توتون ، شغل مردمش زراعت و گله داری و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائ...
-
نوی
لغتنامه دهخدا
نوی . [ ن ُ وی ی / ن ِ وی ی ] (ع اِ) ج ِ نوی و جج ِ نواة است . رجوع به نَوی ̍ شود.
-
نوی
لغتنامه دهخدا
نوی . [ن َ وی ی ] (ع ص ، اِ) هم آهنگ . هم قصد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رفیق یا رفیق سفر. (از متن اللغة). مصاحب . هم نیت . (از اقرب الموارد). || ج ِ نوی [ ن َ وا ] و جج ِ نواة است . رجوع به نوی شود.
-
نوی
لغتنامه دهخدا
نوی .[ ن َ / ن ُ ] (حامص ) تازگی . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). تجدد. (یادداشت مؤلف ). نو بودن . مقابل کهنگی : سخن زین نمط هرچه دارد نوی بدین شیوه ٔ نو کند پیروی . نظامی .و گر بی شگفتی گذاری سخن ندارد نوی شیوه های کهن . نظامی . || طرا...
-
نوی دادن
لغتنامه دهخدا
نوی دادن . [ ن َ / ن ُ دَ ] (مص مرکب ) تازگی بخشیدن . تازه کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : ز شرع خود نبوت را نوی دادخرد را در پناهش پیروی داد.نظامی .
-
نوی دیدن
لغتنامه دهخدا
نوی دیدن . [ ن َ / ن ُ دی دَ ] (مص مرکب ) خواب دیدن پسر بار اول . محتلم شدن مراهق بار نخست . (یادداشت مؤلف ). || خون دیدن دختر اول بار. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
انآء
لغتنامه دهخدا
انآء. [ اَن ْ ] (ع اِ) ج ِ نُؤْی و نُؤی ̍. (از ناظم الاطباء). رجوع به نؤی شود.