کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوعی شمشیر پهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صورت نوعی
لغتنامه دهخدا
صورت نوعی . [ رَ ت ِ ن َ / نُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت نوعیه . جوهر حال است در هیولای ثانی و آن جوهریست داخل در جسم و مبداء بود آثار آنراچون روشنائی و سوزندگی و بدین صورت است که نوع اجسام مختلف شود. جوهریست بسیط که وجود آن بالفعل تمام نشود بدو...
-
جستوجو در متن
-
اخثم
لغتنامه دهخدا
اخثم . [ اَ ث َ ] (ع ص ، اِ) پهن بینی . (مهذب الاسماء). پهن و سطبر بینی . || آنکه سرگوش وی پهن باشد. || شیر. اسد. || شمشیر پهن . || شرم سطبر، در زن .
-
یک آویز
لغتنامه دهخدا
یک آویز. [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) تیغی که کوتاه و پهن باشد. (آنندراج ). شمشیر کوتاه و پهن . (ناظم الاطباء). قسمی شمشیر کوتاه و پهن . (یادداشت مؤلف ).
-
مصفح
لغتنامه دهخدا
مصفح . [ م ُ ص َف ْ ف َ ] (ع ص ) پهن و عریض . (ناظم الاطباء). پهناور از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد پهن سر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پهن سر. (مهذب الاسماء). || شمشیر پهن . (ناظم الاطباء). تیغ پهن رخسار. (آنندراج ).
-
مخفق
لغتنامه دهخدا
مخفق . [ م ِ ف َ ] (ع ص ) شمشیر پهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
مصفحة
لغتنامه دهخدا
مصفحة. [ م ُ ص َف ْ ف ِ ح َ ] (ع ص ) شمشیر پهن . مصفَّحة. (منتهی الارب ).
-
کتیف
لغتنامه دهخدا
کتیف . [ ک َ ] (ع اِ) شمشیر پهن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آهن پاره ٔ پهنا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آهن پاره ٔ پهن و درازی که در را بدان بندند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، کُتف . (منتهی الارب ...
-
مصفحة
لغتنامه دهخدا
مصفحة. [ م ُ ص َف ْ ف َ ح َ ] (ع ص ) گوسپندی که وی را نادوشند تا بزرگ پستان و پرشیر نماید. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شمشیر پهن . مصفحة [ م ُ ص َف ْ ف ِ ح َ ] . ج ، مصفحات . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). شمشیر. (ناظم الاطباء) (از...
-
شفرة
لغتنامه دهخدا
شفرة. [ ش َ رَ ] (ع اِ) کارد بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). کارد بزرگ پهن . (از اقرب الموارد). || نشکرده ٔ کفش گران . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نشکرده شود. || هر ابز...
-
پخچ
لغتنامه دهخدا
پخچ . [ پ َ ] (ص ) پخج . پخش . پخت . پهن . کوفته .پهن شده . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). || پست . || پژمرده . (غیاث اللغات ).- پخچ شدن ؛ پهن شدن بر اثر ضربه ای . پهن و با زمین یکسان شدن چیزی با فشاری . بواسطه ٔ فشاری از صورت نخستین گشتن و ب...
-
شمشیر
لغتنامه دهخدا
شمشیر. [ ش ِ / ش َ ] (اِ) سیف . سلاحی آهنین و برنده که تیغه ٔ آن دراز و منحنی و داری یک دمه است . تیغ. (ناظم الاطباء). وجه تسمیه ٔ آن شم شیر است که دم شیر و ناخن شیر است چه شم بمعنی دم و ناخن هر دو آمده است . (از غیاث ) (برهان ). صاحب آنندراج گوید: م...
-
قمه
لغتنامه دهخدا
قمه . [ ق َ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) نام سلاح است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). قسمی سلاح شبیه به شمشیر ولی کوتاهتر و پهن تر و بدون انحناء.- قمه زن ؛ کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص .- قمه قداره کشیدن ؛ کنایه...
-
صفیحة
لغتنامه دهخدا
صفیحة. [ ص َ ح َ ] (ع ص ، اِ) شمشیر پهناور. || روی پهن از هر چیزی . || تخته ٔ در. || سنگ پهن . (منتهی الارب ).- صفیحة الوجه ؛ پوست [ روی ] . (منتهی الارب ). ج ، صفایح .|| هر یک از هشت استخوان که جمجمه مرکب از آن است و آن را قبیله نیز گویند. || مقصود...
-
خنجری
لغتنامه دهخدا
خنجری . [ خ َ ج َ ] (ص نسبی ، اِ) قسمی از تیره ٔ کاکتس ها که برگ آن شکل خنجر دارد. (یادداشت مؤلف ). || نام سازی است . (آنندراج ). یک نوع طبل کوچک . (ناظم الاطباء) : مریخ شمشیر خود را گذاشته کف به خنجری قوالان کشد. (ملاطغرا بنقل ازآنندراج ). || منسوب...