کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوص
لغتنامه دهخدا
نوص . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن . (منتهی الارب ). حرکت کردن . (از اقرب الموارد). مناص . نویص . نیاصة. نوصان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نَوس . || آماده ٔ حرکت شدن . (از اقرب الموارد). مهیا شدن . (از متن اللغة). مناص . (از متن اللغة) (از اقرب الموار...
-
واژههای همآوا
-
نوس
لغتنامه دهخدا
نوس . (اِ) قوس قزح . (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ) (اوبهی ) (ناظم الاطباء). آژفنداک . (ناظم الاطباء). نوسه . (فرهنگ فارسی معین ) : از باد روی خوید چو آب است موج موج وز نوس پشت ابر چو چرخ است رنگ رنگ . خسروانی (از لغت فرس ).|| تقلید حرف زدن و گفتگوی ...
-
نوس
لغتنامه دهخدا
نوس . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). جنبیدن پیرایه و گیسو و جز آن . (از منتهی الارب )(آنندراج ). نوسان . (از اقرب الموارد). رجوع به نوسان شود. || راندن شتر را. (از تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد...
-
جستوجو در متن
-
نوصان
لغتنامه دهخدا
نوصان . [ ن َ وَ ] (ع مص ) جنبیدن . تحرک . مناص . نویص . نیاصة. نوص . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). نوسان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نَوص شود.
-
نیاصة
لغتنامه دهخدا
نیاصة. [ ص َ ] (ع مص ) جنبیدن . (از منتهی الارب ). نوص . نوصان . مناص . نویص . (متن اللغة) (اقرب الموارد). منیص . (متن اللغة). رجوع به نَوص و نوصان شود.
-
نویص
لغتنامه دهخدا
نویص . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن . (منتهی الارب ). حرکت کردن . (از اقرب الموارد). نوص . مناص . نیاصة. نوصان . (از اقرب الموارد). رجوع به نوص و نوسان شود. || (اِ) توانائی جنبش . (منتهی الارب ). قوةحرکت . (از مهذب الاسماء). ما به نویص ؛ ای قوة و حراک . (ا...
-
گورخر
لغتنامه دهخدا
گورخر. [ خ َ ] (اِ مرکب ) (از: گور + خر) به معنی خر صحرایی ، چه گور به معنی صحرا و زمین هموار و دشت است .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). خر وحشی و بیابانی . (ناظم الاطباء). گور. خرگور: اَبْتَر. اَخْدَری ّ. بَنات ُاَلاکْدَر. بَنات ُ صَعْدة؛ گورخران . جَأب...
-
مناص
لغتنامه دهخدا
مناص . [ م َ ] (ع مص ) بگریختن . (تاج المصادر بیهقی ). گریختن . (ترجمان القرآن ) (غیاث ) (آنندراج ). گریختن و دور شدن از چیزی و جدا گردیدن و در اساس گوید: گریختن و نجات یافتن . نَوص . مَنیص . (از اقرب الموارد). گریختن : قال اﷲتعالی : و لات حین مناص ؛...
-
گریختن
لغتنامه دهخدا
گریختن . [گ ُ ت َ ] (مص ) پهلوی ویرختن (از ویرچ ) (فرار کردن )از ایرانی باستان وی + ریک از رئک «بارتولمه 1479« »نیبرگ ص 244». فرار کردن . بسرعت دور شدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرار. (آنندراج ). دررفتن . بهزیمت شدن . اِجعاظ. (منتهی الارب ). اِدفان ...
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. (اِ) به معنی قبر باشد، و آن جایی است که مرده ٔ آدمی را در آن بگذارند. (برهان ). قبر معرب گور است . (آنندراج ). تربت . خاک . نهفت . ستودان . ادم . ثُکنة. (منتهی الارب ). جَدَت . (دهار). جَدَف : حَفیر؛ گور کنده . رَجَم . رَجمة. رُجمة. راموس . رَمس...