کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوشخوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوشخوار
لغتنامه دهخدا
نوشخوار. [ نُش ْ خوا / خا ] (اِ مرکب )نشخوار. (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : لیک نداند شتر لذت نوشخوارمن . مولوی (از رشیدی ).رجوع به نشخوار شود.
-
نوشخوار
لغتنامه دهخدا
نوشخوار. [خوا / خا ] (نف مرکب ) نوشخوارنده . آنکه به لذت چیزی را خورد. شادخوار. (فرهنگ فارسی معین ) : شادخواراز تو سلاطین و تو را گشته مطیعنوش خوار از تو رعایا و تو را گفته دعا.بوالفرج رونی .
-
جستوجو در متن
-
نوشخور
لغتنامه دهخدا
نوشخور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) نوشخوار. شادخوار. رجوع به نوشخوار شود. || (اِ مرکب ) نوشخورد. شراب گوارا : بدو گفت شادان زی و نوشخوربیاور مخار اندر این کار سر. فردوسی .|| نام روز پنجم از ماههای ملکی است . (برهان قاطع) (جهانگیری ) (آنندراج ). || ن...
-
نوشخورد
لغتنامه دهخدا
نوشخورد. [ خوَرْ / خُرْ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) نوش خوردن . شادخواری . رجوع به نوش خوردن شود. || (اِ مرکب ) طعام گوارا. (یادداشت مؤلف ). شراب خوشگوار. نوشخوار. رجوع به شاهد ذیل معنی قبلی شود : بسا خان و کاشانه و بادغرد بدواندرون شادی و نوشخورد...
-
خرگوش
لغتنامه دهخدا
خرگوش . [ خ َ ] (اِ مرکب ) جانوریست معروف . گویند ماده ٔ او را مانند زنان حیض آید. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). حیوانی وحشی که گوشهای دراز دارد. (ناظم الاطباء). ابوخداش . ابوخرانق . ابوعروة. ابوبنهان . ارنب . اصمع. حَوْشَب . درماء. در...
-
و
لغتنامه دهخدا
و. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حروف مصمته است . رجوع به مصمته شود. و نیز از حروف یرملون محسوب است . رجوع به یرملون شود. و ن...