کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوشادر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوشادر
لغتنامه دهخدا
نوشادر. [ دُ ] (اِ) نشادر. ملحی است جامد و متبلور و بی رنگ وبو که از ترکیب جوهر نمک (اسید کلریدریک ) و آمونیاک به دست می آید و نام علمیش کلرور آمونیوم است . طعم آن زننده است و در آب گرم به خوبی حل میشود. در سفیدگری و لحیم کاری مورد استعمال دارد ودر ص...
-
واژههای مشابه
-
آهک نوشادر
لغتنامه دهخدا
آهک نوشادر. [ هََ ک ِ دُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوره . (محمودبن عمر ربنجنی ).
-
جستوجو در متن
-
ارمینا
لغتنامه دهخدا
ارمینا. [ اَ ] (اِ) بیونانی نوشادر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). بلغت سریانی نوشادر باشد و آن چیزی است مانند نمک و بیشتر سفیدگران بکار برند و بعضی گویند یونانی است . (برهان ). طیا گویند و آن نوشادر است . (اختیارات بدیعی ). ارمیان ...
-
نشادر
لغتنامه دهخدا
نشادر. [ ن ُ /ن ِ دِ ] (ع اِ) نوشادر. ملح بوتیه . عقاب . طائر. نسر. مُشاطه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نوشادر شود.
-
قاطون
لغتنامه دهخدا
قاطون . (معرب ، اِ) نوشادر. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). چیزی است مانند نمک و به فارسی نوشادر گویند و بیشتر سفیدگران به کار برند. (برهان ) (آنندراج ). || خربزه ٔ هندی . (مهذب الاسماء).
-
سلسافیوس
لغتنامه دهخدا
سلسافیوس . [ س َ ] (معرب ، اِ) نوشادر. (فهرست مخزن الادویه ) (اختیارات بدیعی ).
-
طبا
لغتنامه دهخدا
طبا. [ طَ ] (ع اِ) نوشادر. (فهرست مخزن الادویه ).
-
کبریت الدخان
لغتنامه دهخدا
کبریت الدخان . [ ک ِ تُدْ دُ ] (ع اِ مرکب ) نوشادر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
آب نوشادری
لغتنامه دهخدا
آب نوشادری . [ ب ِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آب معدنی که در آن بطبع نوشادر باشد.
-
تمیتمندان
لغتنامه دهخدا
تمیتمندان . [ ت َ م َ ] (اِخ ) شهری است به مکران و در کنار آن کوهی است که در آنجا نوشادر بدست آید. (از معجم البلدان ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و مراصدالاطلاع شود.
-
کرسیاد
لغتنامه دهخدا
کرسیاد. [ ] (اِ) سنگی سیاه و خشن است به سختی چنانکه سوهان بر او کار نکند. چون او را کلس کنند کلس او سفید شودو آن کلس سفید با نوشادر ضم کرده یک جزء بر هفت جزءزیبق نهند منعقد شود و متطرق گردد. (نزهةالقلوب ).
-
پیکانی
لغتنامه دهخدا
پیکانی . [ پ َ / پ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به پیکان . || نوعی از لعل و یاقوت و الماس و بعضی فیروزه نوشته اند. (آنندراج ). نوعی از لعل فیروزه .و آنرا لعل پیکانی و فیروزه ٔ پیکانی گویند. (برهان ). جنسی از لعل و قسمی از یاقوت . (غیاث ) : بخون ساده ماند اشک ...
-
دمندان
لغتنامه دهخدا
دمندان . [ دَ م َ / م ِ ] (اِخ ) نام شهری است از کرمان که در نزدیکی آن کوهی است معدن طلا و نقره و توتیا دارد و در آن غاری است که پیوسته صدای آب به گوش می رسد و در اطراف آن نوشادر متکاثف می گردد. (از برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ ج...