کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوشابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوشابه
لغتنامه دهخدا
نوشابه . [ ب َ ] (اِخ )نام زنی است که پادشاه ملک بردع بوده . (برهان قاطع)(از رشیدی ) (از غیاث اللغات ) (از جهانگیری ). نام ملکه ٔ بردع که سکندر به لباس رسولان پیش او رفته بود . (از آنندراج ). رجوع به اسکندرنامه ٔ نظامی و نیز رجوع به بردع شود : برآراس...
-
نوشابه
لغتنامه دهخدا
نوشابه . [ ب َ/ ب ِ ] (اِ مرکب ) آب گوارا. (انجمن آرا) (آنندراج ) (رشیدی ). آب خوشگوار. (فرهنگ خطی ). شربت : مباد این درج دولت را نوردی میفتاد اندر این نوشابه گردی . نظامی (از انجمن آرا). || آب حیات . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آن...
-
واژههای مشابه
-
نوشابه ساز
لغتنامه دهخدا
نوشابه ساز. [ ب َ / ب ِ ](نف مرکب ) سازنده ٔ نوشابه . آنکه نوشابه تهیه کند. (فرهنگ فارسی معین ). عرق کش . سازنده ٔ مشروبات الکلی .
-
نوشابه سازی
لغتنامه دهخدا
نوشابه سازی . [ ب َ / ب ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل نوشابه ساز. (فرهنگ فارسی معین ). عرق کشی . ساختن و تهیه کردن مشروبات الکلی . || (اِ مرکب ) جای ساختن مشروبات الکلی . رسومات .
-
جستوجو در متن
-
کیدپا
لغتنامه دهخدا
کیدپا. (اِخ ) نام نوشابه که معرب آن قیدافه است . (فرهنگ رشیدی ). نام زنی است که پادشاه بردع بوده و او را نوشابه می گفتند و معرب آن قیدافه است . (برهان ) (آنندراج ). نام زنی که پادشاه بردع بود، و نوشابه نیز گویند. و تازیان کیدپا را تازیگانیده و قیدافه...
-
آبه
لغتنامه دهخدا
آبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) در نوشابه و شورآبه و دوآبه ، آب .
-
کید
لغتنامه دهخدا
کید. [ ک َ ] (اِخ ) نام نوشابه ٔ بردعی بوده که قیدافه معرب آن شده ، و اصل درآن کندابه یعنی آب قند بوده است ، نوشابه نیز به همان معنی است و قند معرب کنداست . (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به کیدپا شود.
-
کافه رستوران
لغتنامه دهخدا
کافه رستوران . [ ف ِ رِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) جای عمومی برای صرف غذا و نوشابه . رجوع به رستوران شود.
-
نوشاب
لغتنامه دهخدا
نوشاب . (اِ مرکب ) آب گوارا. شربت مطبوع . نوشابه . و نیز کنایه از: آب زندگی ، آب حیات ، آب خضر. رجوع به نوشابه شود : از آنجا خبر داد کارآزمای که نوشاب را در سیاهی است جای . نظامی .مباد این درج دولت را نوردی میفتاد اندر این نوشاب گردی . نظامی .عتابت گ...
-
دوا دادن
لغتنامه دهخدا
دوا دادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) دوا خوراندن . دارو خورانیدن . || نوشابه دادن . مسکر خوراندن . || مسموم کردن . سم خورانیدن . سم دادن . (یادداشت مؤلف ). چیزخور کردن .
-
شیشه شیشه
لغتنامه دهخدا
شیشه شیشه . [ شی ش َ / ش ِ شی ش َ / ش ِ ] (ق مرکب ) صراحی پس از صراحی . (ناظم الاطباء): او شیشه شیشه نوشابه خورد.
-
سربیه
لغتنامه دهخدا
سربیه . [ س ُ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از رزاسه شامل درختان جنگلی با چوبهای سخت دارای انواع مختلف است که برای ساختن یک نوشابه ٔ غیرالکلی مورداستفاده قرار میگیرد. (کارآموزی داروسازی جنیدی ).
-
بوفه
لغتنامه دهخدا
بوفه . [ ف ِ ] (فرانسوی ، اِ) محل فروش نوشابه و مواد خوراکی در رستورانها و اماکن عمومی . || جای غذا خوردن در باشگاهها، تماشاخانه ها، ایستگاههای راه آهن و غیره . || قفسه ٔ چوبی یا فلزی که لوازم سفره را در آن جای دهند. (فرهنگ فارسی معین ).