کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نورچشمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نورچشمی
لغتنامه دهخدا
نورچشمی . [ چ َ /چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) محبوب . (یادداشت مؤلف ). نور چشم . || کنایه از فرزند عزیز و گرامی .
-
جستوجو در متن
-
نور دیده
لغتنامه دهخدا
نور دیده . [ رِ دی دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نور بصر. قوه ٔ بینائی . سوی چشم . || کنایه از فرزند عزیز. قرةالعین . نور چشم . نورچشمی : ای نور دیده پای که بر خاک می نهی بگذار تا به دیده بروبیم راه را.سعدی .
-
نورین
لغتنامه دهخدا
نورین . [ رَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ نور است . رجوع به نور (ع اِ) شود. || آفتاب و ماهتاب . (آنندراج ). دو نور آفتاب و ماه . (ناظم الاطباء). || هر دو چشم . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || نورین نیّرین ؛ دو نور تابنده . معمولاً به دو دوست نیک که با هم باشند،...
-
ی
لغتنامه دهخدا
ی . [ ای ] (پسوند) دیگر از یاهای معروف که در نظم و نثر فارسی آمده ، یائی است که به زعم برخی یاء متکلم است . این یاء را فارسی زبانان به آخر کلمات عربی مستعمل در فارسی ملحق کرده اند: الهی ؛ ربی ؛ مخدومی ؛ اعتضادی ؛ امتی ؛ سیدی ؛ مولائی و جز آنها یعنی ا...