کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نورالدین زاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نورالدین زاده
لغتنامه دهخدا
نورالدین زاده . [ رُدْ دی دَ ] (اِخ ) مصلح الدین مصطفی (متوفی در 981هَ . ق .). او راست : تفسیر قرآن . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
نورالدین خفری
لغتنامه دهخدا
نورالدین خفری . [ رُدْ دی ن ِ خ َ ] (اِخ ) از حافظان و فقهای قرن هشتم هجری است که در شیراز درگذشته است . رجوع به شدالازار ص 168 شود.
-
نورالدین آباد
لغتنامه دهخدا
نورالدین آباد. [ رُدْ دی ] (اِخ ) دهی است از بخش دره شهر شهرستان ایلام ، در 2 هزارگزی مشرق دره شهر و 2 هزارگزی جنوب راه دره شهر به هندمینی ، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 101 تن سکنه دارد. آبش از نهر دره شهر، محصولش غلات و برنج و حبوبات و لبنیات ، شغل...
-
نورالدین محله
لغتنامه دهخدا
نورالدین محله . [ رُدْ دی م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلیجان شهرستان تنکابن ، در 11 هزارگزی غرب تنکابن و 2 هزارگزی جنوب جاده ٔ تنکابن به رامسر، در جلگه ٔ مرطوب معتدل هوائی واقع است و 125 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه چالگ رود، محصولش برن...
-
جهانگیر نورالدین
لغتنامه دهخدا
جهانگیر نورالدین . [ ج َ رُدْ دی ] (اِخ ) یکی از امپراطوران مغول هند است که بسال 1014 هَ . ق ./ 1605م . بحکومت رسید. رجوع به ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 297 شود.
-
قاضی نورالدین
لغتنامه دهخدا
قاضی نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) محمد (مولانا...) ولد مولانا نظام الدین عبدالقادر طبسی است . وی در علوم شرعی و نوشتن سلوک و سجلات و تمسکات وقوف تمام دارد و منصب قضاء کازرگاه چندی او را بوده و سه چهار سال نیز در دارالسطنه ٔ هرات به اتفاق سایر قضات ا...
-
خانقاه نورالدین
لغتنامه دهخدا
خانقاه نورالدین . [ ن َ / ن ِ هَِ رِدْ دی ] (اِخ ) نام خانقاهی بحلب و از ساخته های محمودبن زنگی بوده است . ابوذر میگوید: «به گمانم این خانقاه بسال 553 هَ . ق . نشأت گرفته است ». فعلاً از این خانقاه اثری نیست . (از خطط الشام محمد کردعلی جزء 6 ص 146).
-
جستوجو در متن
-
ساغرجی
لغتنامه دهخدا
ساغرجی . [ غ َ ی ی ] (اِخ ) (شیخ زاده ٔ...) اولاد وی بسال 812 هَ . ق . در شمار سایر اکابر سمرقند هنگام طغیان امیر شیخ نورالدین و حمله ٔ وی بسمرقند آن شهر را مضبوطداشتند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 581 شود.
-
صفاگرای
لغتنامه دهخدا
صفاگرای . [ ص َ گ ِ ] (اِخ ) یکی از خانهای کریمه و پسر نورالدین صفاگرای و از سلامتگرای زاده هاست . وی پس از وفات پدر متولد شد و عموی او بهادرگرای تربیت او را بعهده گرفت . در دوره ٔ اول خانی حاجی سلیم گرای سمت نورالدینی یافت . سپس معزول شد و در قضای ق...
-
ابن خلکان
لغتنامه دهخدا
ابن خلکان . [ اِ ن ُ خ َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) شمس الدین ابوالعباس احمدبن ابراهیم بن ابی بکربن خلکان بن ناوک بن عبداﷲبن شاکَل بن الحسین بن مالک بن جعفربن یحیی بن خالد البرمکی الاربلی الشافعی . یکی از بزرگان علما و صدور رؤسا. و چنانکه خود او در تضاعی...
-
جریده نگاری
لغتنامه دهخدا
جریده نگاری . [ ج َ دَ / دِ ن ِ ] (حامص مرکب ) نوشتن روزنامه یا مجله یا نشریه های مرتب روزانه یا هفتگی یا ماهانه که مندرجات آنها گاه سیاسی و خبری و اجتماعی است وگاه علمی و فنی و ادبی . و در عصر حاضر جریده ها یا مطبوعات تأثیر بسیاری در پیشرفت تمدن مل...
-
بالغ
لغتنامه دهخدا
بالغ. [ ل ِ ] (ع ص ) رسا. کافی . بسنده . وافی . مشبع. رسنده : «و ما هو ببالغه ». (قرآن 13/14) و نیست او رسنده به آن . «لم تکونوا بالغیه الا بشق الانفس ». (قرآن 7/16). نباشید رسنده ٔ آن مگر به تعب نفس ها. «یا ایها الذین آمنوا لاتقتلوا الصیدو انتم حرم ...
-
طفل
لغتنامه دهخدا
طفل . [ طِ ] (ع اِ) بچه . نوزاد آدمی .زغلول . کودک . مولود. (منتخب اللغات ). نوزاد مردم و جانوران وحشی . (منتهی الارب ). کودک خرد. یکی را گویند و جماعتی را نیز گویند. (مهذب الاسماء). مسعودی گوید:طفل خردتر از صبی است . ج ، اطفال . صاحب آنندراج گوید: ز...