کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نورآلیپرورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پرورد
لغتنامه دهخدا
پرورد. [ پ َرْ وَ ] (ن مف مرخم ) پرورده . و آن به صورت مزید مؤخری به بعض کلمات ملحق شود: الم پرورد. خانه پرورد، خُم پرورد، دست پرورد، سایه پرورد، غم پرورد، مهرپرورد، نازپرورد، نعمت پرورد، مرغ پرورد، انس پرورد و غیرها : از این مرغ پرورد و زآن دیوزادچ...
-
عرب پرورد
لغتنامه دهخدا
عرب پرورد. [ ع َ رَ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) عرب پرورده . تربیت کرده و ساخته ٔ دست عرب . به دست عرب فرهنگ و ادب گرفته : کان بیابانی عرب پروردکار ملک عجم نداند کرد.نظامی .
-
گل پرورد
لغتنامه دهخدا
گل پرورد. [ گ ُ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) روغن گل پرورد؛ روغنی که به گل آمیخته دارند، خوشبوی کردن گیسو یا تن را.
-
نعمت پرورد
لغتنامه دهخدا
نعمت پرورد. [ ن ِ م َ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) نعمت پرورده . به ناز و نعمت پرورانده شده . اهل تنعم . نازپرورده : ای آنکه نداری خبری از هنر من خواهی که بدانی که نیم نعمت پرورد.علی بن الیاس .
-
نمک پرورد
لغتنامه دهخدا
نمک پرورد. [ ن َ م َ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) نمک پرور. نمک پرورده . رجوع به نمک پرورده شود.
-
غم پرورد
لغتنامه دهخدا
غم پرورد. [ غ َ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) آنکه پیوسته در غم و اندوه باشد. غم پرور : در باغچه ٔ عمر من غم پروردنه سرو نه سبزه ماند نه لاله و وردبر خرمن ایام من از غایت دردنه خوشه نه دانه ماند نه کاه و نه گرد.خاقانی .
-
آفتاب پرورد
لغتنامه دهخدا
آفتاب پرورد. [ پ َ وَ ] (ن مف مرکب ) آفتاب پرورده . آنکه در آفتاب نهاده باشند تخمیر یا قوام آمدن را : شرابی که آفتاب پرورده باشد لطیف تر و زودگوارتر از همه ٔ شرابها بود. (نوروزنامه ).
-
توشه پرورد
لغتنامه دهخدا
توشه پرورد. [ ش َ / ش ِ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) توشه کش ... و در این مبالغه است . (آنندراج ) : سکندر که شاه جهان گرد بودبکارسفر توشه پرورد بود.نظامی (از آنندراج ).
-
پیه پرورد
لغتنامه دهخدا
پیه پرورد. [ پی پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) که با پیه و شحم پرورده باشند : وزآن دنبه که آمد پیه پروردچه کرد آن پیرزن با آن جوانمرد.نظامی .
-
دست پرورد
لغتنامه دهخدا
دست پرورد. [ دَ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) دست پرورده . دست پرور. که با دست پرورده باشد. آنکه تحت نظر کسی تربیت شده باشد. مُرَبّی ̍ : مسوز از پی دست پرورد خویش بنه دست بر سوزش درد خویش . نظامی .خاصه خوبی و آشنانظری دست پرورد رایض هنری . نظامی .به غلامان...
-
سایه پرورد
لغتنامه دهخدا
سایه پرورد. [ ی َ / ی ِ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) کنایه از کسی که بناز و نعمت پرورش یافته باشد و بخورد و خفت وراحت عادت کند و از زحمت بگریزد. (آنندراج ). آنکه یا آنچه در سایه پرورش یافته . رنج نادیده : سایه از آن سایه پروردند خلق از عدل توآفتابی وز تو ...
-
ناله پرورد
لغتنامه دهخدا
ناله پرورد. [ ل َ / ل ِ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) به ناله پرورده شده . مجازاً، پرناله . ناله گر. باناله . خوشنوا : نئی ناله پرورد از آن چاه ژرف .نظامی .
-
نان پرورد
لغتنامه دهخدا
نان پرورد. [ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) نان پرورده . نعمت خواره . مورد انفاق و اطعام .- نان پرورد کسی بودن ؛ به نان و نمک او پرورده و بزرگ شدن : چو نان پرورد این بازار باشدحق نان و نمک بسیار باشد.نزاری قهستانی .
-
انس پرورد
لغتنامه دهخدا
انس پرورد. [ اُ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) آنکه پرورده و پرورش یافته در انس و الفت است : پرورده ٔ وحشتم ز بی جنسی کو هم نفسی که انس پرورد است .خاقانی .
-
بیشه پرورد
لغتنامه دهخدا
بیشه پرورد. [ ش َ / ش ِ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) بیشه پرورده . تربیت شده در بیشه . که در بیشه از کودکی به رشد رسیده باشد : برآمد تند شیری بیشه پروردکه از دنبال میزد بر هوا گرد.نظامی .