کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوحه خوانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوحه خوانی
لغتنامه دهخدا
نوحه خوانی . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل نوحه خوان . رجوع به نوحه خوان شود. || (اِ مرکب )مجلسی که در آن نوحه خوانند. (فرهنگ فارسی معین ).- نوحه خوانی کردن ؛ نوحه خواندن . رجوع به نوحه خواندن و نوحه خوان شود.
-
واژههای مشابه
-
نوحه خواندن
لغتنامه دهخدا
نوحه خواندن . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) پامنبری گرفتن . ایستاده یا نشسته پای منبر مراثی و نوحه به آواز خواندن . نیز رجوع به نوحه خوان شود.
-
نوحه خوان
لغتنامه دهخدا
نوحه خوان . [ ن َ / نُو ح َ/ ح ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه نوحه خواند. که نوحه گری کند. نوحه گر. || کسی که در ایام سوگواری امامان برای دسته های سینه زن یا زنجیرزن اشعار مصیبت و نوحه و مرثیه را به آهنگی مخصوص می خواند و عزاداران به آهنگ او سینه و زنج...
-
نوحه سازی
لغتنامه دهخدا
نوحه سازی . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ] (حامص مرکب ) نوحه گری . نوحه سرائی : از بس که نمود نوحه سازی بخشید دلم بر آن نیازی .نظامی .
-
نوحه سرا
لغتنامه دهخدا
نوحه سرا. [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ س َ ] (نف مرکب ) نوحه سرای . رجوع به نوحه سرای شود.
-
نوحه کنان
لغتنامه دهخدا
نوحه کنان . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) شیون کنان . در حال نوحه کردن : چون چنگ خود نوحه کنان مانند دف بررخ زنان وز نای خلق افغان کنان بانگ رباب انداخته . خاقانی .شد نوحه کنان درون غاری چون مارگزیده سوسماری .نظامی .
-
نوحه گاه
لغتنامه دهخدا
نوحه گاه .[ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ] (اِ مرکب ) جای نوحه و عزا و ماتم . ماتمکده . ماتمسرا. عزاخانه . غمکده : یک روز به نوحه گاه مجنون می شد سخنی چو درّمکنون .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
مرثیه خوان
لغتنامه دهخدا
مرثیه خوان . [ م َ ی َ / ی ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) که در سوک مرده ای اشعار مراثی خواند. که در رثاو تعزیت از دست رفتگان مرثیه خوانی کند : قارون کند اندردو نفس تیغ جهادت یک طایفه میراث خور و مرثیه خوان را. انوری .|| نوحه خوان . روضه خوان . که مراثی پیش...
-
ترنم
لغتنامه دهخدا
ترنم . [ ت َ رَن ْ ن ُ ] (ع اِ) آواز نیکو.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سرود و نغمه و ترانه و خوش خوانی . (ناظم الاطباء) : ترنمشان خمار از گوش میبردیکی دل داد و دیگر هوش میبرد. نظامی .از تنعم نخفتی و به ترنم گفتی . (گلستان ).تنعم روید از کام و زب...
-
تراوس
لغتنامه دهخدا
تراوس . [ ] (اِخ ) از مردم تراکیه : مردمان تراکیه اسامی مختلف دارند و باستثنای گت ها و تراوس و تراکیهاکه بالاتر از کرس تن یانها سکنی گزیده اند باقی مردمان تراکیه همه دارای یک نوع عادات و اخلاق می باشند... اخلاق تراوس ها مانند اخلاق تراکیها است باستثن...
-
خوان
لغتنامه دهخدا
خوان . [ خوا / خا ] (نف مرخم )مخفف خواننده و همواره بصورت مرکب استعمال میشود.- آفرین خوان ؛ آنکه تحسین کند. آنکه آفرین گوید : نظامی چو دولت در ایوان اوشب و روزباد آفرین خوان او. نظامی .بزرگان روم آفرین خوان شدندبر آن گوهری گوهرافشان شدند. نظامی .گزی...
-
دربدر
لغتنامه دهخدا
دربدر. [ دَ ب ِ دَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) از این دربه آن در. دری بعد در دیگر. دری متصل به در دیگر. متصل . پیوسته . مجاور. (ناظم الاطباء). || از درهای مختلف . از همه ٔ درها. خانه بخانه : همی دربدر خشک نان بازجست مر او را همان پیشه بود از نخست . ابوشکور....
-
باربد
لغتنامه دهخدا
باربد. [ ب ُ / ب َ ] (اِخ ) جهرمی یا باربُذ . نام مطرب خسروپرویز است . گویند اصل او از جهرم بوده که از توابع شیراز است و در فن بربطنوازی و موسیقی دانی عدیل و نظیر نداشته و سرود مسجع از مخترعات اوست و آن سرود را خسروانی نام نهاده بود. (برهان ). گویند ...