کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نواصیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نواصیر
لغتنامه دهخدا
نواصیر. [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ ناصور. رجوع به ناصور و ناسور و نواسیر شود.
-
واژههای مشابه
-
اشیاف نواصیر
لغتنامه دهخدا
اشیاف نواصیر. [ اَش ْ ف ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این اشیاف برای نواصیر سودمند است در هر موضع که باشد و منسوب به رازی است . ساختن آن چنین است : صبر، کندر، انزروت ، دم اخوین ، شب جلنار، اثمد برابر هم و زنجار به اندازه ٔ یکی از دواهای دیگر. (از ...
-
واژههای همآوا
-
نواسیر
لغتنامه دهخدا
نواسیر. [ ن َ ] (اِ) ریش کهنه ٔ روان که بیشتر در حوالی ماق چشم و حوالی مقعده و بن دندان پیدا گردد. (ناظم الاطباء).
-
نواسیر
لغتنامه دهخدا
نواسیر. [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ ناسور. رجوع به ناسور شود.
-
جستوجو در متن
-
ششتره
لغتنامه دهخدا
ششتره . [ ش َ / ش ِ ت َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) روناس . (ناظم الاطباء). روناس که بدان چیزها سرخ کنند. (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). شُطَیبَة گیاهی است که در علاج نواصیر بکار است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به روناس شود.
-
ناصور
لغتنامه دهخدا
ناصور. (ع اِ) علتی که در بدن در حوالی مقعد وغیر آن پدید آید. (از معجم متن اللغة). || ریش روان . ناسور. || هر قرحه ای که مزمن شده باشد در بدن . (از معجم اللغة). ریش کهنه . (ناظم الاطباء). ناسور. (فرهنگ نظام ) (از معجم متن اللغة) (دهار) (از المنجد). ج ...
-
حب اسطوخودوس
لغتنامه دهخدا
حب اسطوخودوس . [ ح َب ْ ب ِ اُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صداع و صرع را نفع دهد و سدر و دوار را دفع کند و بواسیر و نواصیر را سودمند آید. صفت آن پوست هلیله ٔ کابلی و پوست هلیله ٔ زرد از هر یک پنج مثقال تربد، هفت مثقال و نیم صبر سقوطری ، شش مثقال اسطوخ...
-
زاغ زرع
لغتنامه دهخدا
زاغ زرع . [ غ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زاغ بزرگ را غداف و زاغ کوچک را زاغ و زاغ الزرع نیز خوانند. مأکول اللحم است . گویند زیادت از هزار سال عمر یابد. با بوم دشمنی دارد و همه مرغی چون بچه را بزرگ کند از پیش خود براند الا غداف که پیوسته رعایت ک...
-
قلی
لغتنامه دهخدا
قلی . [ق َ لا ] (ع اِ) قلیا. قِلْی ْ. قلی الصباغین . شب العصفر. (مخزن الادویه ). و در اصفهان گهلا و در خراسان شخار و در گیلان و شیراز قلیا و به هندی سجی و ساجی و درکابل اشغار نامند. و آن چیزی است متخذ از اشنان سوخته بدین نحو که برزمین اندک کودی میکنن...
-
چوب چینی
لغتنامه دهخدا
چوب چینی . [ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیخی است معروف و گیاه او بی گل و بی ثمر است . برگش به زنبق و ساقش به نی شبیه است و بهترین آن قطعه های بزرگ املس سرخ نیم رنگ شاخ جهانیده بی کرم و بی گره است و بسیار صلب و اندرون سیاه و ثقیل الوزن بحد افراط که...
-
پر سیاوشان
لغتنامه دهخدا
پر سیاوشان . [ پ َ رِ وَ / وُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پر سیاووشان . پر سیاوش . پر سیاووش . ضفیره . (منتهی الارب ). ضفائرالجن ّ. کزبرةالبئر. سبعالارض . شعرالارض . شعرالغول . شعرالخنازیر. شعرالجن ّ. شعرالجیاد. لحیةالحمار. لحاءالغول . مُل . ساق اَسود...
-
جلد
لغتنامه دهخدا
جلد. [ ج ِ ] (ع اِ) پوست . (ترجمان علامه ٔجرجانی ص 39). ج ، اَجلاد، جُلود. صَله . (بحرالجواهر). پوست حیوان . (غیاث اللغات از منتخب اللغات و بهارعجم ). پوست از هر حیوان . (منتهی الارب ) (از یادداشت های دهخدا). پوست حیوانات و بدین معنی عربی است ، به مع...