کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نواختن ساز و غیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نوبت نواختن
لغتنامه دهخدا
نوبت نواختن . [ ن َ / نُو ب َ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) رجوع به نوبت زدن شود.
-
جستوجو در متن
-
ساز ضربی
لغتنامه دهخدا
ساز ضربی . [ زِض َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آلت موسیقی که با کوبیدن ضربه ای بدان بصدا درآید، چون دایره و طبل و کوس و غیره . رجوع به ساز شود.
-
ساز کمانی
لغتنامه دهخدا
ساز کمانی . [ زِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) آلت موسیقی از ذوات الاوتار که آن را با کمان (آرشه ) نوازند چون رباب و کمانچه و غژک و ویلن و غیره . رجوع به ساز و ساز زهی و ذوات الاوتار شود.
-
ساز پرداختن
لغتنامه دهخدا
ساز پرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) ساز نواختن . ساز زدن . ساز ساختن : مغنی بگو قول و پرداز سازکه بیچارگان را تویی چاره ساز.حافظ (از آنندراج ).
-
ساز زهی
لغتنامه دهخدا
ساز زهی . [ زِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) آلت موسیقی از ذوات الاوتار، که درآن زه بود وزه اعم است از سیم و زه بمعنی اخص یعنی وتر. و آن نوعی از آلات موسیقی است چون عود و چنگ وتار و غیره و بر دو قسم است : مضرابی و کمانی . رجوع به ساز و ساز کمانی و ذوات...
-
استیل
لغتنامه دهخدا
استیل . [ اِ ] (فرانسوی ، اِ) (از لاتینی ستیلوس ، خنجر) سبک و طرز و اسلوب و شیوه ٔ تحریر و سبک صنعتگران از معمار و حجار و مجسمه ساز و نقاش و غیره .
-
ساز و سرنا
لغتنامه دهخدا
ساز و سرنا. [ زُ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و دهل . ساز و نواز. ساز و نقاره . تار و تنبک . تار و طنبور. رجوع به ساز شود.
-
ساز زدن
لغتنامه دهخدا
ساز زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) ساز بستن . ساز دادن . ساز پرداختن . ساز نواختن . (مجموعه ٔ مترادفات ) : زمانه ساز طرب میزند چنانکه بگوش رسد ز زاویه ٔ عنکبوت نغمه ٔ تار. کلیم کاشانی (از مترادفات ).- ساز زدن بکام کسی ؛ بکام او بودن : گربخت بکام اوزدی س...
-
چنگ ساز کردن
لغتنامه دهخدا
چنگ ساز کردن . [ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چنگ نواختن . چنگ را بنغمه در آوردن . چنگ سراییدن : در آن مجلس که عیش آغاز کردندبیکجا چنگ و بربط ساز کردند. نظامی . || آماده ٔ نواختن ساختن و کوک کردن چنگ : مغنی بیا چنگ را ساز کن بگفتن گلو را خوش آواز کن .نظام...
-
ساز و سرور
لغتنامه دهخدا
ساز و سرور. [ زُ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بزن و بکوب . سازو سرنا. ساز و نوا. ساز و نواز. رجوع به ساز شود.
-
لهنج
لغتنامه دهخدا
لهنج . [ ل َ هََ ] (اِ) صاحب برهان گوید: سنگ گازری باشد، یعنی سنگی که گازران جامه بر آن زنند وشویند و به معنی سنگ کارد هم گفته اند که فسان باشد وبه معنی ساز گازر و ساز گاری هم به نظر آمده است و جای دیگر ساز گازر و ساز گازری نوشته بودند و این به معنی ...
-
بی ساز
لغتنامه دهخدا
بی ساز. (ص مرکب ) (از: بی + ساز) مقابل ساخته .بی برگ . مرد بی ساز و برگ . (یادداشت مؤلف ). مرد بی ساز و سلاح . عُطُل . (منتهی الارب ). رجوع به ساز شود.- بی ساز و سامان ؛ ناآماده و غیرمستعد و نامهیا. (ناظم الاطباء).- || بی فایده . (ناظم الاطباء).
-
ساز و رسم
لغتنامه دهخدا
ساز و رسم . [ زُ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و آئین . ساز و نهاد. راه و رسم .رسم و راه . ساز و سامان . ساز و پیرایه : پراکند کافور برخویشتن چنانچون بود ساز و رسم کفن . فردوسی .رجوع به ساز شود.
-
ساز
لغتنامه دهخدا
ساز. (نف مرخم ) سازنده ٔ چیزی . (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). و این در اصل وضع صیغه ٔ امر است که گاهی بمعنی فاعل مستعمل میشود. (آنندراج ). به حذف «نده » یا«ان » با الفاظ دیگر منضم شود و اسم فاعل مرکب سازد. در ترکیب با اسماء ذات بمعنی درست کننده و ...